فیک سانزو پارت ۸

فیک سانزو پارت ۸
ات: ام خب از کجاش بگم
هیچی فقط کارمو عوض کردم و از رشته و علایقم دست کشیدم همین خلاصش همین اگه چیزای دیگه رو کنار بزاریم
سانزو : خب خوشحال شدی کیساکی مرد
ات: آره شاید
سانزو: دیگه به کارات میرسی منظورم علایقته
ات: نه به طور کامل کنار گذاشتم
سانزو: صحیح واینکه دوستیت با سنجو چی شد هنوزم همونه
ات باخنده: آره همونه فقط یکم دور تر
سانزو: مث بچه گیا مون که نیست
ات: نه شایدم بدتر البته تا سه سال پیش
.....
(راوی: برای اینکه گیج نشین تو این پارت از بچگیمون میگم)
از زبان ات:
خوب بخوام از بچگیم بگم من در نگاه اول خونسرد آروم بودم ولی وقتی باهام آشنا میشدی دیگه باید یه کاری میکردی که از دستم فرار کنی
خب من دوست سنجو کاوراگی بودم الانم هستم ولی در رابطه ضعیف تر اگه بخوان مارو اکیپ کنن مااز اون اکیپ هاهستیم که زورمون به هر بنی بشری میرسه منظورم اینه که وقتی دختری پسرا همیشه یا بعضی وقتا قلدرن و اینجاش مهمه که در مورد ما ایجوری نبود ما بودیم که واسه پسرا قلدری میکردیم
.......
ادامش پارت بعد
........