فیک دارک کینگ

فیک دارک کینگ
-۱۰- وقتی وارد عمارت شدم اولین چیزی که دیدم این بود که سوزومه داشت با سرعت نور می دوید سمت من.
سوزومه: چیشد!؟ تورو که نشناخت!؟ کاری کرد باهات!؟
تاکارا: خندید* همه چی خوب پیش رفت... فقط دو سه بار داشتم وسوسه میشدم به باد کتک بگیرمش
سوزومه: خوب شد که نشناختت
شو: اصن چرا باید تاکارا رو بشناسه؟ هرچند گفت خیلی اشناست
سوزومه به طور خیلی ضایه ای رنگش پرید.
تاکارا: چیشد اونه سان؟ خوبی؟
سوزومه: وای خدا...گند زدم...
تاکارا: مگه چیشده؟
اوسامو: حاضرم شرط ببندم یه گندی زده بوده قبلا که الان یادش اومده
*هم رو قیافه ی اوسامو کراشم هم رو اخلاقش...*
سوزومه: خب یه طورایی همینه...
اوسامو: دیدی گفتم
تاکارا: دو دقه بحث نکنید بفهمیم چیشده
سوزومه: خب راستش رو بخواید... من اون موقعی که با مایکی بودم عکس تاکارا رو نشونش داده بودم..‌.
اکیرا و شو: چچچچچیییییییییی!؟
تاکارا: چرا این کارو کرده بودییییییییییی
سوزومه: مرضضض حتی اگه نشونش نمیدادم تو حدودا شبیه منی سریع خبردار میشد...
تاکارا: من گفتم این چرا میگه من اشناعممم. چه غلطی کنیم...
اوسامو: گندیه که خواهرت زده... *با نگاه مظلوم سوزومه مواجه شد😔🤌🏻* حالا اصن هرچی. مایکی زود یا دیر تورو یادش میاد. فرقی هم نداره چون به هر حال قراره با بونتن رو به رو بشیم
اکیرا: راست میگه! حالا یذره زود یا دیر فرقی نداره.
تاکارا: اره...راستی اینوپی کجاست؟
سوزومه: بالاس. تو اتاق خالی ای که داشتیم. اونو بهش دادم
تاکارا: باشه. منو اکیرا میریم پیشش ببینیم شرایطی چیزی برای ورود داره یا نه...
دیدگاه ها (۷)

خیلی دوست دارم یه فیک از بانگو بنویسمخیلی زیادددبا شیپ سوکوک...

کراشمممم عررررر

وقتی وارد شدن با اون صحنه مواجه شدنهمه جا پر از خون بود و آت...

عاشق این اهنگمم:]

پسر کوچولوی من پارت : ۸ویو ته : بردنش تو ی اتاق رفتم داخل کن...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط