سال ها یکودکیدل ز غصه دور بود

سال ها ی کودکی دل ز غصّه دور بود


ماهی خیال من حوضش از بلور بود


یک درخت سبز بود ، زیرِ سقف آسمان


من به گاهواره ای ، گربه ای کنارمان


ناگهان شبی بلند ، از سرم عبور کرد


بند گاهواره را ، تاب داد و دور کرد


برگ های خسته را ، دسته دسته باد برد 


قصّه های خوب را ، مادرم ز یاد برد



سال ها گذشته باز ، حوض خالی ، آب نیست


گاهواره ام کجاست ؟ خواب هست و تاب نیست
دیدگاه ها (۲۰)

#فاطمه ^___^سلام دوستای خوبم یه مدتی نیستم حالم خوبه خوبه شک...

#اللهم_عجل_لولیک_الفرج#اللهم_صل_علی_محمد_وآل_محمدوعجل_فرجهم

بهترین ترکیبی که هر پدر و مادری می‌توانند داشته باشند؛ پدری ...

بزرگ شدیم و فهمیدیم که دارو آبمیوه نبود ...بزرگ شدیم و فهمید...

پاهای برهنه اش را در آب های گرم و آبی دریا فرو بردبه محظ ورو...

پیر مردی تمام عمرش را بین بازاروکوچه سر می کردهرکسی بار در د...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط