صپارت
صپارت۳
جیسو: داری چیکار میکنی؟
تهیونگ: چیشده، خوشت نمیاد؟😬
جیسو: چیمیگی ؟ یعنی چی؟ منظورت از این کارا چیه؟
( جیسو یک قدم به عقب میره و بند کفشش گیر میکنه و سر میخوره.)
( تهیونگ اونو از کمر میگیره تا نیفته. و خیلی به هم نزدیک میشن.)
از ذهن جیسو: سر جام خشکم زده بود نیدونستم باید چیکار کنم لپ هام مثل توت فرنگی صورتی شده بودن.)
تهیونگ: حالت خوبه ؟ لپ هات...
جیسو : اون رو از خودم دور کردم . گفتم( داری چیکار میکنی ؟ بهتره برم خونه فعلا)
تهیونگ: فردا میبینمت.😈
جیسو : دارم دیوونه میشم ... واقعا دارم دیوونه میشم وای خداااااا. ..
چرا قلبم انقدر تند میزنه. ایش....
تاااکککسسسسسسییی
.........
زینگ زینگ ( صدای زنگ گوشی جیسو ) الو!
جنی : الو سلام خوبی؟
جیسو: ا .. ا . اره خیلی خوبم کاری داری؟
جنی: چرا نفس نفس میزنی؟ اتفاقی افتاده؟
جیسو : اتفاق ؟ ن اصلا چه اتفاقی هه، هه ، ههه عالی ام.
جنی ،: نه فکر نکنم . اها یچیزی میخواستم بهت بگم.
جیسو: چی میخواستی بگی بگو.
جنی : تو راه خونتیم داریم میام پیییشتتت .
۰جیسو: چیییی . مگه شما کار نداشتین؟ منو سر کار گذاشتین؟
رزی: سوپرایز😅😂😂😂
جیسو : زهرمار و سوپرایز🥰 حالا ،چقدر دیگه میرسین ؟
جنی: ۲ دقیقه دیگه
جیسو: چییییی . باشه خدافظ.
( اقا تند تر برین لطفا)
(به خونه رسیدم درو باز کردم با یک تلمبار از لباس مواجه شدم ) وای خدایا دردای زندگیم کم بود اینا هم اضافه شدن.😒
حالا بشین و جمعش کن..... اه
(دینگ دینگ ، دینگ دینگ)
صدای زنگ در
جیسو: اومدم
جنی و رزی: اونی سلااااااامممم😚😚😚😚
جیسو: خوش تشریف اوردین. نمیومدین سنگین تر بود والا راضی به زحمتت نبووودیم.
جنی : مرسی که انقدر خوشششحااال شدی .
جیسو: حالا چی میخواستین بگین که پشت تلفن نمیشد؟
رزی: درباره ی مدرسه ی جدیدته . شنیدم که تو یه کلاسی هستی که فقط خودت دختری درسته ؟
جیسو : شما از کجا میدونین؟؟ استاکرین مگه؟
جنی: نه بابا حالا یجوری فهمیدیم تو تایید کن فقط
جیسو: خیلی عجیب غریب میزنین ولی اره درسته....
اگه خوشتون اومد لایک، کامنت فراموش نشههههه حتما فالوو کنید اگه قسمت بعدی رو میخواید حمایت کنیییدددد پلیززززر😇😇😇😚😚😚😚. دوستون دارم بای🙆♀️
جیسو: داری چیکار میکنی؟
تهیونگ: چیشده، خوشت نمیاد؟😬
جیسو: چیمیگی ؟ یعنی چی؟ منظورت از این کارا چیه؟
( جیسو یک قدم به عقب میره و بند کفشش گیر میکنه و سر میخوره.)
( تهیونگ اونو از کمر میگیره تا نیفته. و خیلی به هم نزدیک میشن.)
از ذهن جیسو: سر جام خشکم زده بود نیدونستم باید چیکار کنم لپ هام مثل توت فرنگی صورتی شده بودن.)
تهیونگ: حالت خوبه ؟ لپ هات...
جیسو : اون رو از خودم دور کردم . گفتم( داری چیکار میکنی ؟ بهتره برم خونه فعلا)
تهیونگ: فردا میبینمت.😈
جیسو : دارم دیوونه میشم ... واقعا دارم دیوونه میشم وای خداااااا. ..
چرا قلبم انقدر تند میزنه. ایش....
تاااکککسسسسسسییی
.........
زینگ زینگ ( صدای زنگ گوشی جیسو ) الو!
جنی : الو سلام خوبی؟
جیسو: ا .. ا . اره خیلی خوبم کاری داری؟
جنی: چرا نفس نفس میزنی؟ اتفاقی افتاده؟
جیسو : اتفاق ؟ ن اصلا چه اتفاقی هه، هه ، ههه عالی ام.
جنی ،: نه فکر نکنم . اها یچیزی میخواستم بهت بگم.
جیسو: چی میخواستی بگی بگو.
جنی : تو راه خونتیم داریم میام پیییشتتت .
۰جیسو: چیییی . مگه شما کار نداشتین؟ منو سر کار گذاشتین؟
رزی: سوپرایز😅😂😂😂
جیسو : زهرمار و سوپرایز🥰 حالا ،چقدر دیگه میرسین ؟
جنی: ۲ دقیقه دیگه
جیسو: چییییی . باشه خدافظ.
( اقا تند تر برین لطفا)
(به خونه رسیدم درو باز کردم با یک تلمبار از لباس مواجه شدم ) وای خدایا دردای زندگیم کم بود اینا هم اضافه شدن.😒
حالا بشین و جمعش کن..... اه
(دینگ دینگ ، دینگ دینگ)
صدای زنگ در
جیسو: اومدم
جنی و رزی: اونی سلااااااامممم😚😚😚😚
جیسو: خوش تشریف اوردین. نمیومدین سنگین تر بود والا راضی به زحمتت نبووودیم.
جنی : مرسی که انقدر خوشششحااال شدی .
جیسو: حالا چی میخواستین بگین که پشت تلفن نمیشد؟
رزی: درباره ی مدرسه ی جدیدته . شنیدم که تو یه کلاسی هستی که فقط خودت دختری درسته ؟
جیسو : شما از کجا میدونین؟؟ استاکرین مگه؟
جنی: نه بابا حالا یجوری فهمیدیم تو تایید کن فقط
جیسو: خیلی عجیب غریب میزنین ولی اره درسته....
اگه خوشتون اومد لایک، کامنت فراموش نشههههه حتما فالوو کنید اگه قسمت بعدی رو میخواید حمایت کنیییدددد پلیززززر😇😇😇😚😚😚😚. دوستون دارم بای🙆♀️
- ۱.۷k
- ۲۳ اسفند ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط