فیک (تهیونگ.چایگا.کوک.)
فیک (تهیونگ.چایگا.کوک.)
تهیونگ.فکر نمیکردم رفیق چند سالم دس به همچین کاری بزنه نمیتونم باور کنم درست جلوی خدم چایگا (رلش)رو بوسید نمیتونم باور کنم اصلا با چشمای خدم از هم لب گرفتن
تهیونگ بعده ی چن ساعتی ک خیره شده بود ب ی گوشه صدای در شنید چایگا بود تازه از بیرون آمده بود یکم میزد به مسی ول ی شیشه دسش دیدم وتکا
دسش بود ک نصفه خالی بود هر دفه میخورد دیگه تهیونگ تحمل نیاورد رف از خونه بیرون سواری ماشین شد و فقد میرف اشک جلو چشاش گرفته بود طار میدید هر لحظه نزدیک بود تصادف کنه پلک ک زد اشک از چشاش جاری شد پارک کرد ی گوشه و پاکت سیگارش رو از تو داشبورد ورداش یه نخ از داخل بسته ورداش روشن کرد فقد میکشید تا آخرین نخ کشید و آروم. شد تو حالتی بود ک خشگین و غمگینه همه خاطراتش با کوک و چایگا جلو چشاش مرور میشد اینقدر مرور شد ک رسید به لحظه ای ک چایگا و کوک جلوش داخل بار از هم لب گرفتن تهیونگ از شدت بغض سردرد بدی گرف اما هنوز همه چی براش مرور میشد کوک ک اون شب بد جور مس بود چایگا از فرصت استفاده کرده بود ول کوک چ..چرا دست زده بود به پهلو و با.سن چایگا و در حدی باهم همکاری میکردن ک من همون جا اشک ت چشام جمع شد ضربه بدی بم زدن چایگا شب خونه نیومد و رفته بوده خونه کوک و کلی کار انجام دادن هرشب مست میکنه میره بار مس میکنه منم حرفی بزنم میگه تو میخوای حبسم کنی نمیدونم چطر بشون همه چیو بفهمونم تهیونگ راه افتاد رفت خونه چایگا رو مبل نشسته بود با گوشی ور میرف
چایگا.سلام ته ته
تهیونگ.سلام چایگا خش گذشته بت
چایگا.ار چیزی شده ناراحتی
تهیونگ.نه فقد میخام برم رو پشته بوم
چایگا.حواست به خودت باشه
تهیونگ.فکر نمیکردم رفیق چند سالم دس به همچین کاری بزنه نمیتونم باور کنم درست جلوی خدم چایگا (رلش)رو بوسید نمیتونم باور کنم اصلا با چشمای خدم از هم لب گرفتن
تهیونگ بعده ی چن ساعتی ک خیره شده بود ب ی گوشه صدای در شنید چایگا بود تازه از بیرون آمده بود یکم میزد به مسی ول ی شیشه دسش دیدم وتکا
دسش بود ک نصفه خالی بود هر دفه میخورد دیگه تهیونگ تحمل نیاورد رف از خونه بیرون سواری ماشین شد و فقد میرف اشک جلو چشاش گرفته بود طار میدید هر لحظه نزدیک بود تصادف کنه پلک ک زد اشک از چشاش جاری شد پارک کرد ی گوشه و پاکت سیگارش رو از تو داشبورد ورداش یه نخ از داخل بسته ورداش روشن کرد فقد میکشید تا آخرین نخ کشید و آروم. شد تو حالتی بود ک خشگین و غمگینه همه خاطراتش با کوک و چایگا جلو چشاش مرور میشد اینقدر مرور شد ک رسید به لحظه ای ک چایگا و کوک جلوش داخل بار از هم لب گرفتن تهیونگ از شدت بغض سردرد بدی گرف اما هنوز همه چی براش مرور میشد کوک ک اون شب بد جور مس بود چایگا از فرصت استفاده کرده بود ول کوک چ..چرا دست زده بود به پهلو و با.سن چایگا و در حدی باهم همکاری میکردن ک من همون جا اشک ت چشام جمع شد ضربه بدی بم زدن چایگا شب خونه نیومد و رفته بوده خونه کوک و کلی کار انجام دادن هرشب مست میکنه میره بار مس میکنه منم حرفی بزنم میگه تو میخوای حبسم کنی نمیدونم چطر بشون همه چیو بفهمونم تهیونگ راه افتاد رفت خونه چایگا رو مبل نشسته بود با گوشی ور میرف
چایگا.سلام ته ته
تهیونگ.سلام چایگا خش گذشته بت
چایگا.ار چیزی شده ناراحتی
تهیونگ.نه فقد میخام برم رو پشته بوم
چایگا.حواست به خودت باشه
۳.۸k
۲۴ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.