سین هفتم
سین هفتم
سیب سرخیست،
حسرتا
که مرا
نصیب
از این سفرهی سنت،
سروری نیست.
شرابی مردافکن در جام هواست،
شگفتا
که مرا
بدین مستی
شوری نیست.
سبوی سبزهپوش
در قاب پنجره_
آه
چنان دورم
که گویی جز نقش بیجانی نیست.
وکلامی مهربان
در نخستین دیدار بامدادی_
فغان
که در پس پاسخ و لبخند
دل خندانی نیست.
بهاری دیگر آمده است
آری
اما برای آن زمستانها که گذشت
نامی نیست
نامی نیست.
احمد شاملو
سیب سرخیست،
حسرتا
که مرا
نصیب
از این سفرهی سنت،
سروری نیست.
شرابی مردافکن در جام هواست،
شگفتا
که مرا
بدین مستی
شوری نیست.
سبوی سبزهپوش
در قاب پنجره_
آه
چنان دورم
که گویی جز نقش بیجانی نیست.
وکلامی مهربان
در نخستین دیدار بامدادی_
فغان
که در پس پاسخ و لبخند
دل خندانی نیست.
بهاری دیگر آمده است
آری
اما برای آن زمستانها که گذشت
نامی نیست
نامی نیست.
احمد شاملو
۱.۲k
۲۹ اسفند ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.