مٌشکلِمان این بود که همیشه شادیِمان را به دیگران وابسته ک
مٌشکلِمان این بود که همیشه شادیِمان را به دیگران وابسته کرده بودیم، دیگرانی که ممکن بود به هر دلیلی تویِ خیابان اٌسکول خطابمان کنند و دایرکتِ اینستاگراممان را پٌر کنند از بد و بیراه و انتقادهایِ کوبنده "که حتما خیال میکنی خیلی خوب و زیبایی و این حرفها "، مشکلمان این بود که باور کرده بودیم باید خیلی ها بِهِمان بگویَند چشمانِ زیبایی داریم و دماغِمان بصورتِمان می آید تا احساس کنیم خوبیم و میتوانیم با اعتمادبنفس باشیم ...
مشکلِمان این بود، اما نمیدانستیم کجایِ کار می لَنگَد که گاهی حس میکنیم کَمیم و دیگران خیلی چیزها دارند که ما نداریم و نمیتوانیم داشته باشیم!
هِی با خودمان سرِ بعضی چیزها کَلَنجار رفتیم و جنگیدیم تا تویِ دلِ آدمهایی جا شَویم که به تاییدشان اعتمادی نبود و یکهو میزدند زیرِ همه چیز، یکهو میگفتند از اول هم اشتباه کرده بودیم و میرفتند جایی که نمیدانستیم کجاست ...
مشکلمان این بود که از اول یادمان نداده بودند تا نتوانیم به تنهایی شاد باشیم بودنِ هیچکس دردِمان را دَوا نمیکند، که هر چقدر تاییدمان کنند و دوستِمان داشته باشَند و کنارمان بمانند تَهَش خودمانیم که میمانیم پایِ بد و خوبِ زندگی که اگر بترسیم از اینکه میانِ صندلی های دو نفره ی سینما تنها بنشینیم و خودمان را ظهرِ یک روزِ گرم بستنی مهمان کنیم و برویم خرید کارِمان زار است و باید بحالِ خودمان که تنهاییمان را نمیشناسیم فکری کنیم و یادمان بماند آدم هرچقدر هم دیگران را داشته باشَد یکجایی برمیگردد و میبیند جز خودَش کسی نمیتوانَد حالَش را خوب کند ...
...
باید برایِ حالِ خوبِ تنهاییمان کاری کنیم
چون در کنار دیگران بودن وقتی لذت دارد که تنها شاد بودن را یاد گرفته باشیم!
مشکلِمان این بود، اما نمیدانستیم کجایِ کار می لَنگَد که گاهی حس میکنیم کَمیم و دیگران خیلی چیزها دارند که ما نداریم و نمیتوانیم داشته باشیم!
هِی با خودمان سرِ بعضی چیزها کَلَنجار رفتیم و جنگیدیم تا تویِ دلِ آدمهایی جا شَویم که به تاییدشان اعتمادی نبود و یکهو میزدند زیرِ همه چیز، یکهو میگفتند از اول هم اشتباه کرده بودیم و میرفتند جایی که نمیدانستیم کجاست ...
مشکلمان این بود که از اول یادمان نداده بودند تا نتوانیم به تنهایی شاد باشیم بودنِ هیچکس دردِمان را دَوا نمیکند، که هر چقدر تاییدمان کنند و دوستِمان داشته باشَند و کنارمان بمانند تَهَش خودمانیم که میمانیم پایِ بد و خوبِ زندگی که اگر بترسیم از اینکه میانِ صندلی های دو نفره ی سینما تنها بنشینیم و خودمان را ظهرِ یک روزِ گرم بستنی مهمان کنیم و برویم خرید کارِمان زار است و باید بحالِ خودمان که تنهاییمان را نمیشناسیم فکری کنیم و یادمان بماند آدم هرچقدر هم دیگران را داشته باشَد یکجایی برمیگردد و میبیند جز خودَش کسی نمیتوانَد حالَش را خوب کند ...
...
باید برایِ حالِ خوبِ تنهاییمان کاری کنیم
چون در کنار دیگران بودن وقتی لذت دارد که تنها شاد بودن را یاد گرفته باشیم!
۳.۶k
۱۱ مهر ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.