ا..ولم کننن
_ا..ولم کننن
دستشو یه خورده شل میکنه
+بهت گفته بودم دیگه ازت نمیگذرم(خیلی اصبییی)
_داری چی میگی روانی
+فک کردی نمیفهم توی لیوان نامجون چی ریختی هانننن(اخرش داد)
با تموم وجودم هول دادم اون طرف ولی فقط یه خورده ازم دور شد
_عارههه توش سم ریختم امشب کارش تمومه خیالت راحت شددددد
یونگی دستشو بلد میکنه تا بزنه تو صورتت ولی دلش نمیادو مشتشو میگوبه به دیوار پشته سرت
+لعنت بهت دختر(بم،حرصی)
_چرا دست از سرم برنمیداری لعنتیییی(دادو گریه)
_به خاطره توی احمق اینجا گیر کردم میفهمییی به خاطره تووو دارم این همه دردو تحمل میکنممم
+من ازت نخاستم دمبالم مبیایییی(داد)
_من اومدم چون عاشقت بودممم چون برات جونمو هم میدادمممم(مشتت میکوبی به سینش)
_ازت متنفرم مین یونگی ازت بدم میاددد لعنت به اون قلبه ویران شدم که هنوزم دوست دارهههه
توی بغلش بی اخیار اشک میریختمو داد میزدم اتنظار نداشتم ولی،،دو دستشو روی کتفم گذاشو منو محکم تر بغل کرد
بعد چند ثانیه ای با اون صدای بمش لب زد
+تو اونقدر احمقی که میخای بزرگ ترین مافیارو بکشی؟
_...
+تو نباید دمبالم میومدی هایون...نباید اینکارو میکردی لعنتی (یه اشک از گونش میاد پایین)
اروم ازش جدا شدم..
_این بار میخای چیکار کنی؟؟هان؟؟میخای ۲۰۰ زربه شلاقم بزنی؟؟یا ۳۰۰؟؟اصلن اگه دلت خواست زنده بگورمم کن..
من از کارم پشیموم نیستم مین یونگی از کشتنه اون پیرمرد پشیمون نیستم..
خاستم از کنارش رد شم که با حرفش خشکم زد
+اونی که اجوما ریخت تو شرابش سم نیست
_چی
+من عوض کردم
_تو..؟؟..
گلدونی که کناره دستت بود رو محکم زمین انداختی
_لعنت بهت اوسکولللللل
+سرم داد نزن
_باشه اینبار نشد باره دیگه ای
+بازی تموم شد هایون
_بچ من میخام شروعش کنم..
_راستی چرا نمیری پیش صاحبت بگی هایون میخاست بکشتت؟؟من منتظر تنبیه هردو تونم(پز خند)
بعد تموم شدن حرفت از اونجا دور شدی..
یونگی سرشو میچسبونه به دیوارو چشماشو میبنده
+لعنتی حالا چیکار کنم...هایون رسمن زده به سرش
پارت۱۹
دستشو یه خورده شل میکنه
+بهت گفته بودم دیگه ازت نمیگذرم(خیلی اصبییی)
_داری چی میگی روانی
+فک کردی نمیفهم توی لیوان نامجون چی ریختی هانننن(اخرش داد)
با تموم وجودم هول دادم اون طرف ولی فقط یه خورده ازم دور شد
_عارههه توش سم ریختم امشب کارش تمومه خیالت راحت شددددد
یونگی دستشو بلد میکنه تا بزنه تو صورتت ولی دلش نمیادو مشتشو میگوبه به دیوار پشته سرت
+لعنت بهت دختر(بم،حرصی)
_چرا دست از سرم برنمیداری لعنتیییی(دادو گریه)
_به خاطره توی احمق اینجا گیر کردم میفهمییی به خاطره تووو دارم این همه دردو تحمل میکنممم
+من ازت نخاستم دمبالم مبیایییی(داد)
_من اومدم چون عاشقت بودممم چون برات جونمو هم میدادمممم(مشتت میکوبی به سینش)
_ازت متنفرم مین یونگی ازت بدم میاددد لعنت به اون قلبه ویران شدم که هنوزم دوست دارهههه
توی بغلش بی اخیار اشک میریختمو داد میزدم اتنظار نداشتم ولی،،دو دستشو روی کتفم گذاشو منو محکم تر بغل کرد
بعد چند ثانیه ای با اون صدای بمش لب زد
+تو اونقدر احمقی که میخای بزرگ ترین مافیارو بکشی؟
_...
+تو نباید دمبالم میومدی هایون...نباید اینکارو میکردی لعنتی (یه اشک از گونش میاد پایین)
اروم ازش جدا شدم..
_این بار میخای چیکار کنی؟؟هان؟؟میخای ۲۰۰ زربه شلاقم بزنی؟؟یا ۳۰۰؟؟اصلن اگه دلت خواست زنده بگورمم کن..
من از کارم پشیموم نیستم مین یونگی از کشتنه اون پیرمرد پشیمون نیستم..
خاستم از کنارش رد شم که با حرفش خشکم زد
+اونی که اجوما ریخت تو شرابش سم نیست
_چی
+من عوض کردم
_تو..؟؟..
گلدونی که کناره دستت بود رو محکم زمین انداختی
_لعنت بهت اوسکولللللل
+سرم داد نزن
_باشه اینبار نشد باره دیگه ای
+بازی تموم شد هایون
_بچ من میخام شروعش کنم..
_راستی چرا نمیری پیش صاحبت بگی هایون میخاست بکشتت؟؟من منتظر تنبیه هردو تونم(پز خند)
بعد تموم شدن حرفت از اونجا دور شدی..
یونگی سرشو میچسبونه به دیوارو چشماشو میبنده
+لعنتی حالا چیکار کنم...هایون رسمن زده به سرش
پارت۱۹
۱۲.۸k
۲۸ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.