پارت ۶۳

همو بغل کردیم
+ به سلامت برسی
که دیدم کوک داشته مثل ابر بهاری توی بغلم گریه میکنه
+ کوک ... رفیق خلم .... ببخشید گلم
* بیا اومد دلداری بده رید
و خندیدیم
+ اشکاتو نبینم زود زود بهت سر میزنم و توام زود زود پیشم بیا
* حتماااا
بعد از خداحافظی که پر از اشک منو و کوک بود بلاخره کوک رفت دلم چقدر هوای بغلای یونگ و کرد دلم برای پیشی کوچولوم تنگ شده باید بهش خبر بدم که برگشتم کره ولی بدون بابام پس یه نامه نوشتم و دست مورد اعتماد ترین سرباز دادم تا به یونگ برسونه
چین
ویو یونگی
چند روز از رفتن جیمین می‌گذشت ولی من به اندازه بیست سال پیر شده بودم بعد از رفتم جیمین دیگه نتونستم بخندم حال ته ام از من بهتر نیست
& سرورم نامه دارید
- مهم نیست
& از کره اومده
اینو که شنیدم حمله کردم و نامه رو از دست سرباز اون گرفتم
+ 《 سلام قلب من خوبی ؟
لطفا بی تابی نکن راستی یونگی خبر خوب که باید برام بد می‌بود ولی. نبود توی برگشت پدرمن وکوک توسط راهزنا کشته شدن ولی نگران
نباشید هم من هم کوک حالمون خوبه خواستم بگم فردا مراسم تاج
گذاریمه قراره از هر کشور یه نماینده بیاد میشه از کشورت تو به عنوان
نماینده بیای ؟
اگه شد ته رو هم با خودت بیار کوکم قراره به زودی تاج گذاری کنه
ولی فبلش توی جشن من شرکت میکنه بهتره عاشقا زیاد از هم دور
نمونن دلم برای همتون تنگ شده به زودی میبینمت
ز طرف معشوقه ات موچی 》
دیدگاه ها (۲)

پارت ۶۴

پارت ۶۵

پارت ۶۲

پارت ۶۱

پارت ۹۱

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط