مادری که دختر خود را به خاطر آزادی خود میفروشد
مادری که دختر خود را به خاطر آزادی خود میفروشد
(پارت سوم)
رفتن داخل خونه
شوگا: خدمتکار پارک میشه خونه رو به ا.ت نشون بدی
خدمتکار پارک: بله حتما آقا
خدمتکار پارک: بفرمایید خانم، از این طرف لطفا
خدمتکار پارک: میتونید توی این اتاق بلاستون رو عوض کنید
ا.ت: ممنون
ا.ت لباسش رو عوض میکنه
شوگا میاد توی اتاق
شوگا: خب خب ا.ت حالا بیا بریم برای غذا
ا.ت: باشه بریم
غذاشون رو میخورن
شوگا: ا.ت بیا بریم اتاقمون
ا.ت: یعنی چی! اتاق ما یکیه
شوگا: اره دیگه تو مال منی، پس باید اتاقمون هم یکی باشه
ا.ت: نه نمیشه ما فقط دوستیم من یه آتاق دیگه میخوام
شوگا:باشه
فلش بک به صبح
شوگا اژ خواب بیدار شد و رفت ا.ت رو از خواب بیدار کرد
شوگا: بلدشو (آروم)
ا.ت: صب بخیر
شوگا: صب تو هم بخیر ا.ت
شوگا: بریم صبحونه بخوریم؟
ا.ت: بریم
(حاضر باشید برای پارت بعد)
(پارت سوم)
رفتن داخل خونه
شوگا: خدمتکار پارک میشه خونه رو به ا.ت نشون بدی
خدمتکار پارک: بله حتما آقا
خدمتکار پارک: بفرمایید خانم، از این طرف لطفا
خدمتکار پارک: میتونید توی این اتاق بلاستون رو عوض کنید
ا.ت: ممنون
ا.ت لباسش رو عوض میکنه
شوگا میاد توی اتاق
شوگا: خب خب ا.ت حالا بیا بریم برای غذا
ا.ت: باشه بریم
غذاشون رو میخورن
شوگا: ا.ت بیا بریم اتاقمون
ا.ت: یعنی چی! اتاق ما یکیه
شوگا: اره دیگه تو مال منی، پس باید اتاقمون هم یکی باشه
ا.ت: نه نمیشه ما فقط دوستیم من یه آتاق دیگه میخوام
شوگا:باشه
فلش بک به صبح
شوگا اژ خواب بیدار شد و رفت ا.ت رو از خواب بیدار کرد
شوگا: بلدشو (آروم)
ا.ت: صب بخیر
شوگا: صب تو هم بخیر ا.ت
شوگا: بریم صبحونه بخوریم؟
ا.ت: بریم
(حاضر باشید برای پارت بعد)
۴.۹k
۰۸ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.