رمانعشق
رمان:عشق🖤🩸
پارت:۱۳🖤🩸
ویو جیهوپ
اصلا دلم نمیخواست این کوچولو رو بکشم،خیلی خوردی بود،کیوت بود،انگار بچگیای لیا پیشمه،داشتم همین جوری به این نینی خوشگل نگاه میکردم که یهو نزدیک بود تصادف کنم،پس ماشین رو پیچیدم و یهو سیاهیــ🖤
ویو نامجون
لیا:غلط کردم..ببخشید(گریه)
نامجون:لیا چطوری میخوای این کار رو کنی؟باید تهیونگ باشه،بدون پدر بچه نمیشه..من نمیتونم به تهیونگ بگم
ا/ت:نامجونا..نگو لطفا
نامجون:ا/ت من پلیسم..نباید کار غیر قانونی کنم..پدر بچه نباشه این پرونده انجام بشه ممکنه بچه اشتباهی پیدا بشه،ممکنه اتفاقات بد تری بیوفته،دلم میخواد بهتون کمک کنم اما نمیشه
لیا:تو چجور پلیسی هستی؟یادمه شب مرگ سویون داشتی جشن میگرفتی..شاید سویون مرده باشه اونم بخاطر اینکه تو ترمزش رو بریدی،شرط میبندم موآ پیش خودته عوضی(عربده)
نامجون:(بلند شد،سیلی محکمی به لیا زد و از خونه خارج شد)
بعد از دعوا با لیا دیگه نمیتونستم بمونم،رفتم بیرون..ی ماشین رو دیدم که خورده به درخت،ماشین داشت منفجر میشد، اول مرد تو ماشین رو اوردم بیرون،بعد بچه ای که داخل ماشین بود،سریع بردمشون به بیمارستان،اونا رو بردن اتاق عمل و بعد از عمل دختر رو که دیدم فهمیدم این موآست،به ا/ت زنگ زدم
ویو لیا
لیا:من جواب تهیونگ رو چی بدم؟(گریه)
ا/ت:هیسسس..گریه نکن..صبر کن موبایلم رو جواب بدم
(نامجون و ا/ت صحبت کردن،قرار شد لیا بره بیمارستان که مطمئن بشن موآست یا نه)
ویو جیهوپ
بهوش اومدم،داخل ماشین نبودم،نگاه کردم سرم بهم وصله،فهمیدم توی بیمارستانم،بغلم رو نگاه کردم دیدم تهیونگه،فقط خوابیده،سریع پرده رو کشیدم که بیدار من رو نبینه..
ادامه دارد...
پارت:۱۳🖤🩸
ویو جیهوپ
اصلا دلم نمیخواست این کوچولو رو بکشم،خیلی خوردی بود،کیوت بود،انگار بچگیای لیا پیشمه،داشتم همین جوری به این نینی خوشگل نگاه میکردم که یهو نزدیک بود تصادف کنم،پس ماشین رو پیچیدم و یهو سیاهیــ🖤
ویو نامجون
لیا:غلط کردم..ببخشید(گریه)
نامجون:لیا چطوری میخوای این کار رو کنی؟باید تهیونگ باشه،بدون پدر بچه نمیشه..من نمیتونم به تهیونگ بگم
ا/ت:نامجونا..نگو لطفا
نامجون:ا/ت من پلیسم..نباید کار غیر قانونی کنم..پدر بچه نباشه این پرونده انجام بشه ممکنه بچه اشتباهی پیدا بشه،ممکنه اتفاقات بد تری بیوفته،دلم میخواد بهتون کمک کنم اما نمیشه
لیا:تو چجور پلیسی هستی؟یادمه شب مرگ سویون داشتی جشن میگرفتی..شاید سویون مرده باشه اونم بخاطر اینکه تو ترمزش رو بریدی،شرط میبندم موآ پیش خودته عوضی(عربده)
نامجون:(بلند شد،سیلی محکمی به لیا زد و از خونه خارج شد)
بعد از دعوا با لیا دیگه نمیتونستم بمونم،رفتم بیرون..ی ماشین رو دیدم که خورده به درخت،ماشین داشت منفجر میشد، اول مرد تو ماشین رو اوردم بیرون،بعد بچه ای که داخل ماشین بود،سریع بردمشون به بیمارستان،اونا رو بردن اتاق عمل و بعد از عمل دختر رو که دیدم فهمیدم این موآست،به ا/ت زنگ زدم
ویو لیا
لیا:من جواب تهیونگ رو چی بدم؟(گریه)
ا/ت:هیسسس..گریه نکن..صبر کن موبایلم رو جواب بدم
(نامجون و ا/ت صحبت کردن،قرار شد لیا بره بیمارستان که مطمئن بشن موآست یا نه)
ویو جیهوپ
بهوش اومدم،داخل ماشین نبودم،نگاه کردم سرم بهم وصله،فهمیدم توی بیمارستانم،بغلم رو نگاه کردم دیدم تهیونگه،فقط خوابیده،سریع پرده رو کشیدم که بیدار من رو نبینه..
ادامه دارد...
- ۳.۲k
- ۰۳ تیر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط