کوله بارم بر دوش سفری باید رفت سفری بی همراه گم شدن تا

کوله بارم بر دوش ،سفری باید رفت ،سفری بی همراه ،گم شدن تا ته تنهایی محض .
یار تنهایی من با من گفت:
هر کجا لرزیدی ،از سفر ترسیدی ،تو بگو ،از ته دل،
من خدا را دارم
شاید این چند سحر ،فرصت اخر باشد که به مقصد برسیم !
کوله بارت بر بند شاید این چندسحرفرصت آخرباشدکه به مقصدبرسیم بشناسیم خداوبفهمیم که یک عمرچه غافل بودیم میشودآسان رفت میشودکاری کردکه رضاباشداو ای سبکبال دراین راه شگرف دردعای سحرت درخدایی شدنت هرگزازیادمبرمن جامانده بسی محتاجم.
دیدگاه ها (۱۳)

هی گنه کردیم و گفتیم خدا می بخشد...عذر آوردیم و گفتیم خدا می...

درد یعنی بزنی دست به انکار خودتعاشقش باشی و افسوس گرفتار خود...

. قلب من ! ای کودک لجباز بد ،هرچه می خواهی نباید داد زد .باز...

به خدا دست خودم نیست اگر می رنجمیا اگر شادی زیبای ترا به غم ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط