درد یعنی بزنی دست به انکار خودت

درد یعنی بزنی دست به انکار خودت
عاشقش باشی و افسوس گرفتار خودت

به خدا درد کمی نیست که با پای خودت
بدنت را بکشانی به سر دار خودت

کاروان رد بشود، قصه به آخر نرسد
بشوی گوشه ای از چاه خریدار خودت

درد یعنی که نماندن به صلاحش باشد
بگذاری برود! آه... به اصرار خودت!

بگذاری برود در پی خوشبختی خود
و تو لذت ببری از غم و آزار خودت

اینکه سهم تو نشد درد کمی نیست ولی
درد یعنی بزنی دست به انکار خودت...
.
دیدگاه ها (۸)

گرچه دُشوار است امّا بی صدایی بِهتر است!بی خیالت!...دوری از ...

دوستت دارم چرایش پای تو... ممکنش کردم محالش پا...

هی گنه کردیم و گفتیم خدا می بخشد...عذر آوردیم و گفتیم خدا می...

کوله بارم بر دوش ،سفری باید رفت ،سفری بی همراه ،گم شدن تا ته...

درد یعنی بزنی دست به انکار خودت عاشقش باشی و افسوس گرفتار خو...

میخواهم در دنیای آرامش غیر درکی خودم غرق بشوم ،چشمانم را ببن...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط