Maah Banafsham
#Maah_Banafsham
#part85
_خانوم کوچولوم قهره؟
+ولم کن(گریع)
_نمیخام
+چرا اینقدر اذیتم میکنیییی(گریه)
_اذیت کدومه کلی خوش گذروندیم
+اره،دارم از درد میمیرم
_الان اینجوری میکنی،د.خ.ت.ر.و.ن.گ.ن رو بگیرم میخوای چیکار کنی؟؟
+ارسلانننننن(جیغ و گریه)
_واقعتیه عزیزم،یه روزی باید مال خودم بشی
+مگه الان مال کیم؟(بغض)
_معلومه من
+پس چی میگی
یه جوری نگاهش کردم که خودش گرفت چی گفتم
با خجالت نگاهشو ازم گرفت
خودمو از پشت محکم چسبوندم بهش
_دیانا
+هوم(بغض)
_ب.ک.ن.م.ت؟
+نههههه(جیغ)
_چرا،من دلم میخواد
+ارسلان درد دارم
جوابشو ندادم که فکر کرد بیخیالش شدم
همون لحظه اروم اروم ک.ی.ر.م.و کردم تو س.و.ر.ا.خ پشتش
که جیغ کشید
+ایییییی(گریه)
_ببخشید عمرم
سرشو برگردوند و با چشمای قرمژ و اشکیش نگام کرد
+نامرد
و با این حرفش دوباره زد زیر گریه
_میخوای درش بیارم؟؟
+اوهوم
_شرط داره
+چه شرطی
نگاهمو دوختم به س.ی.ن.ه هاش که خودم کبودشون کردم
+باشه،فقط اینو در بیار
اروم اروم دراوردم
برشگردوندم
یجوری خوابیدم روش که تمام وزنم روش بود
+ارسلان له شدم
_اشکال نداره،بخواب
یکی از س.ی.ن.ه هاشو گذاشتم تو دهنم
و مثل بچها میخوردم
دیانا با لبخند داشت نگام میکرد
و اروم دستشو میکشید به پشتم....
#part85
_خانوم کوچولوم قهره؟
+ولم کن(گریع)
_نمیخام
+چرا اینقدر اذیتم میکنیییی(گریه)
_اذیت کدومه کلی خوش گذروندیم
+اره،دارم از درد میمیرم
_الان اینجوری میکنی،د.خ.ت.ر.و.ن.گ.ن رو بگیرم میخوای چیکار کنی؟؟
+ارسلانننننن(جیغ و گریه)
_واقعتیه عزیزم،یه روزی باید مال خودم بشی
+مگه الان مال کیم؟(بغض)
_معلومه من
+پس چی میگی
یه جوری نگاهش کردم که خودش گرفت چی گفتم
با خجالت نگاهشو ازم گرفت
خودمو از پشت محکم چسبوندم بهش
_دیانا
+هوم(بغض)
_ب.ک.ن.م.ت؟
+نههههه(جیغ)
_چرا،من دلم میخواد
+ارسلان درد دارم
جوابشو ندادم که فکر کرد بیخیالش شدم
همون لحظه اروم اروم ک.ی.ر.م.و کردم تو س.و.ر.ا.خ پشتش
که جیغ کشید
+ایییییی(گریه)
_ببخشید عمرم
سرشو برگردوند و با چشمای قرمژ و اشکیش نگام کرد
+نامرد
و با این حرفش دوباره زد زیر گریه
_میخوای درش بیارم؟؟
+اوهوم
_شرط داره
+چه شرطی
نگاهمو دوختم به س.ی.ن.ه هاش که خودم کبودشون کردم
+باشه،فقط اینو در بیار
اروم اروم دراوردم
برشگردوندم
یجوری خوابیدم روش که تمام وزنم روش بود
+ارسلان له شدم
_اشکال نداره،بخواب
یکی از س.ی.ن.ه هاشو گذاشتم تو دهنم
و مثل بچها میخوردم
دیانا با لبخند داشت نگام میکرد
و اروم دستشو میکشید به پشتم....
۵.۰k
۳۰ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.