تک پارتی جونگ کوک
وقتی حافظتو از دست دادی
جونگ کوک ویو : از دیشب تاحالا نتونستم چشمامو روی هم بزارم. دکترا میگن اسیب خیلی شدیدی به مغزش وارد شدم. خیلی نگرانش و همینطور توی بیمارستان منتظرم که دکترا بیان و ازشون حال ا/ت رو بپرسم
پرش زمانی به 30 دقیقه بعد
دکتر ویو : ما باید به اقای جئون بگیم که چه اتفاقی برای خانم ا/ت افتاده پس من رفتم تا تمام اتفاقات دیشب رو براش توضیح بدم.
جونگ کوک ویو : دیدم اقای دکتر میومد سمتم با سرعت به سمتش رفتم تا حال ا/ت رو ازش بپرسم. اقای دکتر حال ا/ت چطوره
دکتر : اقای جونگ کوک متاسفانه باید بگم که خانم ا/ت بشدت سرش ضربه دیده و ما هرکاری که تونستیم کردیم ولی ایشون حافظه شونو از دست دادن .
جونگ کوک ویو : با این حرف دکتر دنیا روی سرم خراب شد یعنی دیگه من و نمیشناسه( با بغض )
دکتر : الان کم کم خانم ا/ت بهوش میان و شما میتونید ببینید شون
جونگ کوک : ( با بغض ) اقای دکتر نمیشه کاری کرد که حافظشو دوباره بدست بیاره
دکتر : خیلی سخته ولی خودتون باید تک تک خاطراهاشو یادش بیارین تا کم کم حافظشو دوباره بدست بیاره ولی این کار بشدت سخته!
جونگ کوک : من برای بانی م هرکاری میکنم
دکتر : ( لبخند ملیح ) امیدوارم تلاش اتون نتیجه بده
جونگ کوک : ممنون.
جونگ کوک ویو : از پیش دکتر رفتم و وارد اتاق ا/ت شدم.
جونگ کوک : بیبی خوشگلم بهوش اومده؟
ا/ت : ببخشید ولی من شمارو میشناسم
جونگ کوک : ( با بغض ) معلومه که منو میشناسی. ولی الان فقط خسته ای باید استراحت کنی
ا/ت : باشه
جونگ کوک ویو : اشک از چشام سرازیر شده بود. رفتم پیش ا/ت نشستم و موهاشو نوازش کردم و پیشونی شو بوسیدم.
ا/ت ویو : با اینکه این اقارو نمیشناختم ولی یه حسی میگفت من قبل دیدمش.
جونگ کوک ویو : از اتاق ا/ت بیرون اومدم بیرون که استراحت کنه و بعدش از بیمارستان مرخص بشه ببرمش خونه
پرش زمانی به 3 ساعت بعد
دکتر : اقای جئون میتونید خانم ا/ت رو ببرید
جونگ کوک : باشه ممنون
جونگ کوک ویو : تمام کارهای ا/ت رو کردم و بردمش خونه
جونگ کوک : بیبی من میدونم شاید من یادت نباشه ولی تو یکم فراموشی گرفتی بخاطر تصادف ولی من تمام خاطرات مونو به یادت میارم
ا/ت : باشه مرسی( لبخند )
پرش زمانی به 1 سال بعد
خودم ویو( حالا دیگه ا/ت با کمک جونگ کوک تونست خاطراتشو به یاد بیاره و ا/ت وجونگ کوک تا اخر عمر به خوشی زندگی کردن )
پایان
#لایک
#کامنت
#حمایت
#فالو
جونگ کوک ویو : از دیشب تاحالا نتونستم چشمامو روی هم بزارم. دکترا میگن اسیب خیلی شدیدی به مغزش وارد شدم. خیلی نگرانش و همینطور توی بیمارستان منتظرم که دکترا بیان و ازشون حال ا/ت رو بپرسم
پرش زمانی به 30 دقیقه بعد
دکتر ویو : ما باید به اقای جئون بگیم که چه اتفاقی برای خانم ا/ت افتاده پس من رفتم تا تمام اتفاقات دیشب رو براش توضیح بدم.
جونگ کوک ویو : دیدم اقای دکتر میومد سمتم با سرعت به سمتش رفتم تا حال ا/ت رو ازش بپرسم. اقای دکتر حال ا/ت چطوره
دکتر : اقای جونگ کوک متاسفانه باید بگم که خانم ا/ت بشدت سرش ضربه دیده و ما هرکاری که تونستیم کردیم ولی ایشون حافظه شونو از دست دادن .
جونگ کوک ویو : با این حرف دکتر دنیا روی سرم خراب شد یعنی دیگه من و نمیشناسه( با بغض )
دکتر : الان کم کم خانم ا/ت بهوش میان و شما میتونید ببینید شون
جونگ کوک : ( با بغض ) اقای دکتر نمیشه کاری کرد که حافظشو دوباره بدست بیاره
دکتر : خیلی سخته ولی خودتون باید تک تک خاطراهاشو یادش بیارین تا کم کم حافظشو دوباره بدست بیاره ولی این کار بشدت سخته!
جونگ کوک : من برای بانی م هرکاری میکنم
دکتر : ( لبخند ملیح ) امیدوارم تلاش اتون نتیجه بده
جونگ کوک : ممنون.
جونگ کوک ویو : از پیش دکتر رفتم و وارد اتاق ا/ت شدم.
جونگ کوک : بیبی خوشگلم بهوش اومده؟
ا/ت : ببخشید ولی من شمارو میشناسم
جونگ کوک : ( با بغض ) معلومه که منو میشناسی. ولی الان فقط خسته ای باید استراحت کنی
ا/ت : باشه
جونگ کوک ویو : اشک از چشام سرازیر شده بود. رفتم پیش ا/ت نشستم و موهاشو نوازش کردم و پیشونی شو بوسیدم.
ا/ت ویو : با اینکه این اقارو نمیشناختم ولی یه حسی میگفت من قبل دیدمش.
جونگ کوک ویو : از اتاق ا/ت بیرون اومدم بیرون که استراحت کنه و بعدش از بیمارستان مرخص بشه ببرمش خونه
پرش زمانی به 3 ساعت بعد
دکتر : اقای جئون میتونید خانم ا/ت رو ببرید
جونگ کوک : باشه ممنون
جونگ کوک ویو : تمام کارهای ا/ت رو کردم و بردمش خونه
جونگ کوک : بیبی من میدونم شاید من یادت نباشه ولی تو یکم فراموشی گرفتی بخاطر تصادف ولی من تمام خاطرات مونو به یادت میارم
ا/ت : باشه مرسی( لبخند )
پرش زمانی به 1 سال بعد
خودم ویو( حالا دیگه ا/ت با کمک جونگ کوک تونست خاطراتشو به یاد بیاره و ا/ت وجونگ کوک تا اخر عمر به خوشی زندگی کردن )
پایان
#لایک
#کامنت
#حمایت
#فالو
۵۵.۵k
۳۰ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.