ستاره ی درخشان من
پارت پانزدهم
ا/ت : نودل درست کردم و توی یه بشقاب گذاشتم و خوردمش. امروز روز خیلی خسته کننده ای بود پاشدم و رفتم توی اتاق روی تخت دراز کشیدم همینطور که با خودم مشغول بودم خوابم برد....
پرش زمان به 30 دیقه ی بعد
ا/ت : با صدای پیام گوشیم از خواب بیدار شدم. رفتم توی بخش پیاما و شوگا بهم پیام داده بود . ( درحال خوندن ) شاید تو نیای پیشم ولی من تا 10 دیقه ی دیگه میام خونه . .. یعنی چی قراره شوگا بیاد. با استرس پاشدم و دست و صورتمو شستم یه لباس مناسب پوشیدم که صدای زنگ در اومد رفتم و در و باز کردم...
شوگا : سلام ( سرد)
ا/ت : سلام شوگا بیا تو بشین
شوگا : ( رفتم تو و روی مبل نشستم )
شوگا : ( با حالت سرد و ناراحت ) حالا دیگه به منم دروغ میگی نه؟
ا/ت : چ دروغی؟
شوگا : خودتو به اون راه نزن ا/ت خانم. یادته تو پیامای 2 ساعت پیش گفتی کلی کار داری و باید بری بیرون تا کارات و انجام بدی
ا/ت : ( ناراحت و خجالت زده )
شوگا : ( پوزخند ) نمیدونم کی مغزتو شست و شو داده نمیدونم چرا باهام همچین کاری میکنی. نمیدونم چرا امروز نیومدی پارک . نمیدونم چرا من و پس میزنی واقعا نمیدونم..... ا/ت ای که من میشناسم نیستی
ا/ت : شوگا...
شوگا : امروز خواستم عشقمو بهت اعتراف کنم ولی متوجه شدم که دختری که عاشقشم داره من و پس میزنه.. عب نداره میتونی با هرکی که دوست داری وقت بگذرونی ولی یادت نره من قلبمو دو دستی بهت دادم ولی تو اون قلبو با دو تا دستات خورد کردی.....
ا/ت : شوگا اینطوری که فک میکنی نیست( با بغض )
شوگا : پس چیه ؟؟؟
ا/ت : من بخاطر این کارام دلیل دارم..
شوگا : ععع پس دلیل داری. دلیلت اینه که میخای بهم بفهمونی از من خوشت نمیاد....
ا/ت : بغض کاری میکرد که نمیتونستم حرفمو بهش بزنم و همینطور بد تر اون آسیب میبینه اگه بهش نزدیک بشم
شوگا : ( بغض و کمی داد) من میرم ولی یادت باشه رابطه ی ما تمومه
ا/ت : ( با این حرف شوگا بغضم ترکید ) یعنی چی رابطمون تمومه؟ به همین زودی
شوگا : قرار نبود این اتفاق بیفته ولی تو هیچوقت با من رو راست نبودی چه تو مدرسه چه الان.
ا/ت : ( گریه ی شدید )
شوگا : دارم میرم... ( رفت و در و محکم پشت خودش بست)
ا/ت : نمیدونستم چیکار کنم . تموم بدنم از استرس و ناراحتی میلرزید روی زمین نشستم و اینقد گریه کردم که دیگه چشام باز نشد......
این پارتو طولانی نوشتم
شرایط
لایک : 40
کامنت : 8
فالو : 770
ا/ت : نودل درست کردم و توی یه بشقاب گذاشتم و خوردمش. امروز روز خیلی خسته کننده ای بود پاشدم و رفتم توی اتاق روی تخت دراز کشیدم همینطور که با خودم مشغول بودم خوابم برد....
پرش زمان به 30 دیقه ی بعد
ا/ت : با صدای پیام گوشیم از خواب بیدار شدم. رفتم توی بخش پیاما و شوگا بهم پیام داده بود . ( درحال خوندن ) شاید تو نیای پیشم ولی من تا 10 دیقه ی دیگه میام خونه . .. یعنی چی قراره شوگا بیاد. با استرس پاشدم و دست و صورتمو شستم یه لباس مناسب پوشیدم که صدای زنگ در اومد رفتم و در و باز کردم...
شوگا : سلام ( سرد)
ا/ت : سلام شوگا بیا تو بشین
شوگا : ( رفتم تو و روی مبل نشستم )
شوگا : ( با حالت سرد و ناراحت ) حالا دیگه به منم دروغ میگی نه؟
ا/ت : چ دروغی؟
شوگا : خودتو به اون راه نزن ا/ت خانم. یادته تو پیامای 2 ساعت پیش گفتی کلی کار داری و باید بری بیرون تا کارات و انجام بدی
ا/ت : ( ناراحت و خجالت زده )
شوگا : ( پوزخند ) نمیدونم کی مغزتو شست و شو داده نمیدونم چرا باهام همچین کاری میکنی. نمیدونم چرا امروز نیومدی پارک . نمیدونم چرا من و پس میزنی واقعا نمیدونم..... ا/ت ای که من میشناسم نیستی
ا/ت : شوگا...
شوگا : امروز خواستم عشقمو بهت اعتراف کنم ولی متوجه شدم که دختری که عاشقشم داره من و پس میزنه.. عب نداره میتونی با هرکی که دوست داری وقت بگذرونی ولی یادت نره من قلبمو دو دستی بهت دادم ولی تو اون قلبو با دو تا دستات خورد کردی.....
ا/ت : شوگا اینطوری که فک میکنی نیست( با بغض )
شوگا : پس چیه ؟؟؟
ا/ت : من بخاطر این کارام دلیل دارم..
شوگا : ععع پس دلیل داری. دلیلت اینه که میخای بهم بفهمونی از من خوشت نمیاد....
ا/ت : بغض کاری میکرد که نمیتونستم حرفمو بهش بزنم و همینطور بد تر اون آسیب میبینه اگه بهش نزدیک بشم
شوگا : ( بغض و کمی داد) من میرم ولی یادت باشه رابطه ی ما تمومه
ا/ت : ( با این حرف شوگا بغضم ترکید ) یعنی چی رابطمون تمومه؟ به همین زودی
شوگا : قرار نبود این اتفاق بیفته ولی تو هیچوقت با من رو راست نبودی چه تو مدرسه چه الان.
ا/ت : ( گریه ی شدید )
شوگا : دارم میرم... ( رفت و در و محکم پشت خودش بست)
ا/ت : نمیدونستم چیکار کنم . تموم بدنم از استرس و ناراحتی میلرزید روی زمین نشستم و اینقد گریه کردم که دیگه چشام باز نشد......
این پارتو طولانی نوشتم
شرایط
لایک : 40
کامنت : 8
فالو : 770
۱۲.۱k
۲۸ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.