تنهایی، سرطان بدخیم و شبانه روح است. تنهایی ، نه تنهاماند
تنهایی، سرطان بدخیم و شبانه روح است. تنهایی ، نه تنهاماندن.
تنهایی ، وقتی کسی کنارت هست که بلد نیست تو را ببیند.
تنهایی، وقتی کسی دلت را نمی برد.
تنهایی، وقتی شرابهای بوسه را پس می زنی به شوق شرنگهای فاصله.
تنهایی، شب گردی های بی کس و دلتنگ در کوچه های خالی، آوازهای غمگین در هدفون قدیمی.
تنهایی، پریشان شدن از شنیدن اسمی در مطب دکتر.
تنهایی، حرف زدن با کسی که روی کاغذ نزدیک ترین فرد است به تو، و در دورترین فاصله از روحت ایستاده.
تنهایی، دوست داشتن و دوست داشته نشدن.
تنهایی، دوم شدن و ایستادن به نظاره معاشقه کسی که دل از تو برده، با کسی که دل از او برده.
تنهایی، ضربان غمگین ثانیه در امتداد تاریکی بی دریغ شب.
تنهایی، گم شدن در شب، شب تهی.
شب که از تمام آوازها و صداها خالی است، جز صدای غمگین نهنگی پیر که برای مردن خودش را به ساحل رسانده و ساحل هم پسش زده است.
شب، شب کویری دل، که دوست دارد برای کسی بتپد و یادش داده ای منجمد باشد.
شمردن دقایق تا رسیدن خورشید.
فکر کردن به ایستادن زیر تیغ داغ آفتاب، مثل آدم برفی مجنونی که عاشق تابستان باشد. کاسته شدن، و تمام شدن، و از یاد رفتن. بی که کسی بداند برای کدام بوسه ممنوع پرپر شدی.
تنهایی. درد بی علاج زیستن کنار کسی که دوستت ندارد، دوستش نداری. خوابیدن در بستر کسی، و فکر کردن به کسی دیگر.
بوسیدن کسی، و عطش داشتن برای کسی دیگر.
اجبارهای داغ عرف، اجبارهای تند عقل.
تنهایی. زیستن کنار کسی که بودنش تنهاترت می کند، بودنت تنهاترش می کند.
نابود کردن دو زندگی، محصول مشترکی از دو روح عاصی.
تنهایی، سرطان بدخیم و شبانه روح است...
تنهایی ، وقتی کسی کنارت هست که بلد نیست تو را ببیند.
تنهایی، وقتی کسی دلت را نمی برد.
تنهایی، وقتی شرابهای بوسه را پس می زنی به شوق شرنگهای فاصله.
تنهایی، شب گردی های بی کس و دلتنگ در کوچه های خالی، آوازهای غمگین در هدفون قدیمی.
تنهایی، پریشان شدن از شنیدن اسمی در مطب دکتر.
تنهایی، حرف زدن با کسی که روی کاغذ نزدیک ترین فرد است به تو، و در دورترین فاصله از روحت ایستاده.
تنهایی، دوست داشتن و دوست داشته نشدن.
تنهایی، دوم شدن و ایستادن به نظاره معاشقه کسی که دل از تو برده، با کسی که دل از او برده.
تنهایی، ضربان غمگین ثانیه در امتداد تاریکی بی دریغ شب.
تنهایی، گم شدن در شب، شب تهی.
شب که از تمام آوازها و صداها خالی است، جز صدای غمگین نهنگی پیر که برای مردن خودش را به ساحل رسانده و ساحل هم پسش زده است.
شب، شب کویری دل، که دوست دارد برای کسی بتپد و یادش داده ای منجمد باشد.
شمردن دقایق تا رسیدن خورشید.
فکر کردن به ایستادن زیر تیغ داغ آفتاب، مثل آدم برفی مجنونی که عاشق تابستان باشد. کاسته شدن، و تمام شدن، و از یاد رفتن. بی که کسی بداند برای کدام بوسه ممنوع پرپر شدی.
تنهایی. درد بی علاج زیستن کنار کسی که دوستت ندارد، دوستش نداری. خوابیدن در بستر کسی، و فکر کردن به کسی دیگر.
بوسیدن کسی، و عطش داشتن برای کسی دیگر.
اجبارهای داغ عرف، اجبارهای تند عقل.
تنهایی. زیستن کنار کسی که بودنش تنهاترت می کند، بودنت تنهاترش می کند.
نابود کردن دو زندگی، محصول مشترکی از دو روح عاصی.
تنهایی، سرطان بدخیم و شبانه روح است...
۲۵.۸k
۱۲ اسفند ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.