♡شیطان یا فرشته♡
____♡شیطان یا فرشته♡_____
#part_7
افسر یکم دیگه نمی اومد میپریدم گیسای پسررو با ناخون گیر میکندم بعد شش رو وصل میکردم به طهالش
افسر:مشکل چیه
نازلی و پسره:همش تقصیر اینه
افسر:یکی یکی بگید بیینم
نازلی:جناب سروان ...
افسر:سرهنگ هستم
نازلی:حالا هرچی ....جناب حقوق یک زن تو این جامعه هماهنگ نیست چرا یک مرد باید پیاده بشه هرچی از دهنش در اومده به من بگه...
پسره:جناب سروان حرف این مارمولک رو باور نکنید
نازلی:بفرمایید سرهنگ اول اینکه داره جلوی شما به من توهین میکنه بعد به شما احترام نمیزاره میگه سروان
پسره:تو دیگه کی هستی
نازلی:کارت ملی بدم بیشتر آشنا شی
افسر:آقا مدارکتون لطفا
پسره:چند لحظه
نازلی:جناب یهو گازشو نگیره فرار کنه
پسره:بفرمایید سرهنگ ...خیلی فیلم هندی میبینی
نازلی::نه فقط اکشن
افسر:جناب تیرداد فرخ نژاد
پسره:بله
اوه اوه چ باکلاس مردم واسه بچه هاشون چه اسمایی میزارن مامان من بین سکینه و شمسی میخواست یکی رو انتخاب کنه با اسرار های بابابزرگم کردش نازلی شانس آوردم
افسر :نازلی یاری
نازلی:بله خودمم
تیراد(پسره):نمیگفتی فکر نمیکردیم تویی
نازلی:یکم احترام به حقوق زن کجا رفته
تیرداد:سر کوچتوته داره ماست میخوره
نازلی:فک کنم مامانت حامله بود تورو خیار شور زیاد میخوده
#عاشقانه
#عاشقانه_ها
#عاشقانه_خاص
#عاشق
#قلم_عشق
#رمان
#رمانتیک
#رمان_یادت_باشد
#داستان
#مافیایی #طنز
#اردیایی
#دیانا
#part_7
افسر یکم دیگه نمی اومد میپریدم گیسای پسررو با ناخون گیر میکندم بعد شش رو وصل میکردم به طهالش
افسر:مشکل چیه
نازلی و پسره:همش تقصیر اینه
افسر:یکی یکی بگید بیینم
نازلی:جناب سروان ...
افسر:سرهنگ هستم
نازلی:حالا هرچی ....جناب حقوق یک زن تو این جامعه هماهنگ نیست چرا یک مرد باید پیاده بشه هرچی از دهنش در اومده به من بگه...
پسره:جناب سروان حرف این مارمولک رو باور نکنید
نازلی:بفرمایید سرهنگ اول اینکه داره جلوی شما به من توهین میکنه بعد به شما احترام نمیزاره میگه سروان
پسره:تو دیگه کی هستی
نازلی:کارت ملی بدم بیشتر آشنا شی
افسر:آقا مدارکتون لطفا
پسره:چند لحظه
نازلی:جناب یهو گازشو نگیره فرار کنه
پسره:بفرمایید سرهنگ ...خیلی فیلم هندی میبینی
نازلی::نه فقط اکشن
افسر:جناب تیرداد فرخ نژاد
پسره:بله
اوه اوه چ باکلاس مردم واسه بچه هاشون چه اسمایی میزارن مامان من بین سکینه و شمسی میخواست یکی رو انتخاب کنه با اسرار های بابابزرگم کردش نازلی شانس آوردم
افسر :نازلی یاری
نازلی:بله خودمم
تیراد(پسره):نمیگفتی فکر نمیکردیم تویی
نازلی:یکم احترام به حقوق زن کجا رفته
تیرداد:سر کوچتوته داره ماست میخوره
نازلی:فک کنم مامانت حامله بود تورو خیار شور زیاد میخوده
#عاشقانه
#عاشقانه_ها
#عاشقانه_خاص
#عاشق
#قلم_عشق
#رمان
#رمانتیک
#رمان_یادت_باشد
#داستان
#مافیایی #طنز
#اردیایی
#دیانا
۴.۲k
۰۷ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.