مافیای عاشق من 🖤🌱
مافیای عاشق من 🖤🌱
پارت22
+واییی مرسی عشقم اصلا باورم نمیش ک برام تسلا گرفتی.(اشک ذوق.)
_(بغلش کرد) عزیزم گریه نکن دیگ.
+باش بیب مرسیـ.
_خواهش میکنم.
راوی:
دیگ رقصیدن و مهمونی گذشت و اومدن خونه.
«یکسال بعد»
٪نلاااا مامان بیا موهاتو ببندم دیگ.
(علامت نلا ♡)
♡نوموقام تو ملو نمیبلی پالک مل بستگی موقام.(نمیخوام تو منو نمیبری پارک و من بستنی میخوام.)
٪باش بابا برات بستنی میخرم و میبرمت پارک فقط حاضر شو خاله اینا جلو در منتظرن.
♡مل موقام خاله موهالمو ببنده(من میخوام خاله موهامو ببنده)
٪ببر بده به خاله.
_بیا اینجا قربونت برم بیا برات ببندم موهاتو.
♡باش.
لاریسا ویو:
تو این یه سال کوک سادیسم گرفته و من سعی میکنم که ارومش کنم اما بعضی وقتا رو من دست بلند میکنه و میزنتم. جیمین از این موضوع باخبره ولی جنی نزاشتیم بفهمه. من خیلی فک کردم که ازش جدا شم یا ن اما دیگ هس میکنم اون دوسم نداره و الان داریم با هم میریم ساحل فرصت خوبیه برای اینک بکشمش با هم راه بریم و حرف بزنیم. رسیدیم ساحل.
_کوک میخوام با هم حرف بزنیم میای قدم بزنیم.(به جیمین علامت داد جنی رو ببره اونور.)
+اره چرا ک ن حتما بیب.
_بریم.
رفتن یه ذره دور تر.
_ببین جونگ کوک یه لحظه میش عصبی نشی.
+اره گرلم بگو.
_خب ببین از وقتی ک این بیماری کوفتت شرو شده نمیدونی وقتی عصبی میشی چیکار میکنی منم سعی میکنم بهت کمک کنم اما چن روزه که باهام سرد شدی و من حس میگنم ک دیگ دوسم نداری. همش دور از چشم جیمین و جنی باهم بحث میکنیم وهمش داریم دعوا میکنیم. حتی یه چیزی بگم؟
+جانم بگو.
_حتی جونگ کوک (با بغض) من از موقعی که پنج سالم بود دیگ گریه نکردم اما تو کاری کردی ک انقد عاشقت شدم و بیشتر از خودم دوست دارم که دیگه اختیار اشکامو ندارم(با گریه) منی که اصلا گریه نمیکردم.
+بیب اولن گریه نکن من اعصاب ندارم و دومن تو غلط میکنی اینجوری فک کنی ک دوست ندارم.(یدونه خوابوند دم گوش لاریسا.)
پارت22
+واییی مرسی عشقم اصلا باورم نمیش ک برام تسلا گرفتی.(اشک ذوق.)
_(بغلش کرد) عزیزم گریه نکن دیگ.
+باش بیب مرسیـ.
_خواهش میکنم.
راوی:
دیگ رقصیدن و مهمونی گذشت و اومدن خونه.
«یکسال بعد»
٪نلاااا مامان بیا موهاتو ببندم دیگ.
(علامت نلا ♡)
♡نوموقام تو ملو نمیبلی پالک مل بستگی موقام.(نمیخوام تو منو نمیبری پارک و من بستنی میخوام.)
٪باش بابا برات بستنی میخرم و میبرمت پارک فقط حاضر شو خاله اینا جلو در منتظرن.
♡مل موقام خاله موهالمو ببنده(من میخوام خاله موهامو ببنده)
٪ببر بده به خاله.
_بیا اینجا قربونت برم بیا برات ببندم موهاتو.
♡باش.
لاریسا ویو:
تو این یه سال کوک سادیسم گرفته و من سعی میکنم که ارومش کنم اما بعضی وقتا رو من دست بلند میکنه و میزنتم. جیمین از این موضوع باخبره ولی جنی نزاشتیم بفهمه. من خیلی فک کردم که ازش جدا شم یا ن اما دیگ هس میکنم اون دوسم نداره و الان داریم با هم میریم ساحل فرصت خوبیه برای اینک بکشمش با هم راه بریم و حرف بزنیم. رسیدیم ساحل.
_کوک میخوام با هم حرف بزنیم میای قدم بزنیم.(به جیمین علامت داد جنی رو ببره اونور.)
+اره چرا ک ن حتما بیب.
_بریم.
رفتن یه ذره دور تر.
_ببین جونگ کوک یه لحظه میش عصبی نشی.
+اره گرلم بگو.
_خب ببین از وقتی ک این بیماری کوفتت شرو شده نمیدونی وقتی عصبی میشی چیکار میکنی منم سعی میکنم بهت کمک کنم اما چن روزه که باهام سرد شدی و من حس میگنم ک دیگ دوسم نداری. همش دور از چشم جیمین و جنی باهم بحث میکنیم وهمش داریم دعوا میکنیم. حتی یه چیزی بگم؟
+جانم بگو.
_حتی جونگ کوک (با بغض) من از موقعی که پنج سالم بود دیگ گریه نکردم اما تو کاری کردی ک انقد عاشقت شدم و بیشتر از خودم دوست دارم که دیگه اختیار اشکامو ندارم(با گریه) منی که اصلا گریه نمیکردم.
+بیب اولن گریه نکن من اعصاب ندارم و دومن تو غلط میکنی اینجوری فک کنی ک دوست ندارم.(یدونه خوابوند دم گوش لاریسا.)
۳.۲k
۲۵ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.