ویو تهیونگ
ویو تهیونگ
وقتی پدر ات گفت دیگه نتونستم چیزی بگم اما واقعا تحریک شده بودم
☆ پسرم حالت خوبه؟عرق کردی
_بله مادر جان خو..بم
_خب دیگه ما میریم اتاقمون(عصبی)
+ها؟؟
چیزه
باشه
ویو ات
وقتی رفتیم تو اتاق منو محکم کوبید به دیوار
جنبه نداری نخون🩸
لباشو گذاشت رو لبام وحشیانه مک میزد
_بیب تقصیر خودت بود
+چیزه...اها من پریودم
_تاریخت که الان نیست(پوکر)
دیگه نزاشت حرفی بزنم لبمو مک میزد همینطوری منو برد رو تخت که لباسم رو دراود
ویو تهیونگ
وقتی لباسش رو دراوردم بدتر شدم پوستش خیلی سفیده شروع کردم به کیس مارک گذاشتن که ناله های ات شروع شد
یکی از سینه هاشو خوردم با یکی از دستام اون یکی رو میمالیدم
ویو ات
برای اینکه زیاد صدا بیرون نره سعی میکردم ناله نکنم که تهیونگ فهمید و از نیپلام یه گاز گرفت
_واسه ددی ناله کن بیبی گرل
+(ناله)
که یهو....
ادامه دارد....
لایکا کمه
وقتی پدر ات گفت دیگه نتونستم چیزی بگم اما واقعا تحریک شده بودم
☆ پسرم حالت خوبه؟عرق کردی
_بله مادر جان خو..بم
_خب دیگه ما میریم اتاقمون(عصبی)
+ها؟؟
چیزه
باشه
ویو ات
وقتی رفتیم تو اتاق منو محکم کوبید به دیوار
جنبه نداری نخون🩸
لباشو گذاشت رو لبام وحشیانه مک میزد
_بیب تقصیر خودت بود
+چیزه...اها من پریودم
_تاریخت که الان نیست(پوکر)
دیگه نزاشت حرفی بزنم لبمو مک میزد همینطوری منو برد رو تخت که لباسم رو دراود
ویو تهیونگ
وقتی لباسش رو دراوردم بدتر شدم پوستش خیلی سفیده شروع کردم به کیس مارک گذاشتن که ناله های ات شروع شد
یکی از سینه هاشو خوردم با یکی از دستام اون یکی رو میمالیدم
ویو ات
برای اینکه زیاد صدا بیرون نره سعی میکردم ناله نکنم که تهیونگ فهمید و از نیپلام یه گاز گرفت
_واسه ددی ناله کن بیبی گرل
+(ناله)
که یهو....
ادامه دارد....
لایکا کمه
۱۶.۸k
۱۴ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.