part⁷
×هع
@ولی من حساب کردم!
+ت زحمت بکش حساب نکن
@نخیر!
#وای اینا از جین و کوک بیشتر بحث میکنن
=بموسا دارم دیوونه میشم
_بسههه واییی
@هعع تو با من کل مکنی؟
+بموسا یکی میزنم صدای خرمگس بدی دراز قد
÷وای تروخدا:
/@ساکت شو دختره ی کوچولو
×بموسا یکم دیگ ادامه بدید من میدونم با شما ها
_هی ایز شوگا!
=هی شوگا
×هن؟
=تو خیلی شاخی
×میدونم،شب بخیر
_وای
+اتاق من کجاسسسس
_²
+خدافظ خردسالان!
÷وای دارم میمیرم بریم بخوابیم
_بریمم
{کوک ویو}
{فردا صبح ساعت ⁵}از اتاقم اومدم بیرون و رفتم پایین ک ا.ت روی مبل دیدم ک داره فیلم میبینه
_عاو چیکار مکنی؟
+پنج ساعته خابم نمیبره
_هف چی میبینی
+نمیدونمم
_بیا بریم یکم دور بزنیم
+باشه بریم{حیاط}
_سردت نیس؟
+نه خبم،راستی دانشگاه رو چیکار کنیم؟
_لابد میخوای با وجود اون وانگ بری دانشگاه:/
+نه نه
_با پول اوکیش میکنیم
+باشه
{ا.ت ویو}درحالی ک روی یکی از صندلی های حیاط نشسته بودیم به دور و اطراف نگاه میکردم ک احساس کردم سردمه
+هففف سردمه،همون موقعه کوک منو ت بغلش جا کرد
_میدونی،میخوام داستان وانگو و پدرتو بشنوم ک بتونم برای پول ها یه کاری بکنم
+خب پدر وانگ خیلی وقته با پدرم دوسته چیزی از گذشته نمیدونم ولی میدونم پدرم بخاطر پول میخواد با وانگ اوکی بشم
_پدرت خیلی دنبال پوله،چطوری فهمیدی اون پول ها رو دزدیده؟
+ت خواب و بیداری بودم فکر کردن بیهوشم صداشونو شنیدم
_خیلی خب،خوشحالم ک خبی،گنگستر کوچولو
+هب،خابم میاد ولی خابم نمیبره:/
_وای منم چن وقت اینجوری بودم
+عام،چیکار کردی
_خدش درست میشه
+ممنون واقعا:/
_خواهش{خنده}
{کوک ویو}به آسمان زل زده بودم،چن مین گذشته خواستم به ا.ت بگم بریم داخل ولی دیدم ک خابش برده،شبیه یه رویا بود،آروم موهاشو کنار زدم،نور ماه چهرشو روشن کرده بود،حتی یه لحظه هم نگاهمو ازش جدا نکردم...هوا خیلی سرد شده بود تقریبا داشت صبح میشد آروم ا.ت رو بغل کردم و بردمش اتاقش،و بعد خدم رفتم یه چرت کوتاه زدم و جین هیونگ بیدارم کرد
÷هی کوک پاشو حصلم سر رفته
_واا چیکار به من داری
÷پاشو دیگه اندازه من شدی یکم عقل بگیر
_هف چیکار کنیم؟
÷بریم باغ_نمصن ساعت ⁷ صبحه
÷بیا کاریت نباشه
{ا.ت ویو}از اتاقم اومدم بیرون و دیدم نامجون نشسته داره کتاب میخونه و قهوش هم دستشه
+هوی
@هوی چیه
+کوک کجاس
@من چه میدونم
+نه دیگ میدونی نمیگی
@نمیدونم میدونستم هم نمیگفتم،الان وقتشه یکم اذیتش کنم رفتم جلو تر و قهوش رو ریختم رو کتابش
@هییی چکاررر میکنیییی،قبل اینکه پاشه فرار کردم توی حیاط
{کوک ویو}
_جین هیونگگگگ چرا اومدیم اینجا
÷وای دنبال یه گلی بگرد میخوای باهاش برای خدم چایی درست کنم
_من برای ت یک لطیفه هستم؟
÷آره پسر من تو رو بزرگ کردم روحرفم حرف نزن،زود باش
_هففف باشه{چن مین بعد}÷کوککک
_چیشد
÷پیداش کردم،آخرشم هم بپه بزرگ کن به دردت نخوره،بریم
{ا.ت ویو}داشتم دنبال کوک میکشتم ولی خبری ازشون نبود،راه میرفتم ک پاهام به یه چیزی تیز گیر کرد،جلوی دهنمو گرفتم ک جیخ نکشم،روی زمین افتاده بودم برگشتم ک ببینم به چی گیر کردم،احساس وحشتناکی بود هرلحظه دور پاهام محکم تر میشد،نفس عمیقی کشیدم و شجاعتم رو جم کردم و دستمو به پاهام رسوندم در یک لحظه تمام زورم و زدم ک بازش کنم و موفق شدم ولی کل پاهام خ*و*ن بود و ز*خ*م شده بود ولی اشکالی نداره،امیدوارم هیچکس ت عمارت نباشه تا برمیگردم ت اتاقم
همین ک وارد عمارت شدم هفت تا سر برگشتن سمتم
+وای خدایا:/
_ا.ت حالت خبه؟{نگران}
#واا چی شده؟!
×جالبه ک به عنوان یه دختر جیخ و داد راه ننداختی
@عاا از دماغت کشیدنش،ویل حالت خبه؟+عالی!،بعدش رفتم ت اتاقم،تویی آینه یه گگاهی به پاهام انداختم،وای چه بلای سرشون اومده،در اتاق باز شد و کوک اومد داخل نفس نفس میزد،انگار بغض کرده بود_ا.ت...چیشده؟
+من..داشتم دنبال ت میکشم ک پاهام به یه چیزی گیر کرد،کوک دست هام رو گرفت
_حتی دست هات،چشمای نگرانشو بهم دوخت
+فک نمکینم چیزی باشه،زود خوب میشم،کوک سریع منو بغل کرد
_زود خوب شو
+قبوله،اومد عقب و از داخل جعبه ای ک با خدش آورده بود باند بیرون آورد و خیلی آروم پاهام رو باند پیچی کرد
+ممنونم
_خواهش میکنم!بعدش از اتاق رفت بیرون
بچه ها پارت ها رو دیر ب دیر میزارم چون حمایت نمیکنید ی زره حمایت کنید تا پارت اخر رو بزارم🫥
@ولی من حساب کردم!
+ت زحمت بکش حساب نکن
@نخیر!
#وای اینا از جین و کوک بیشتر بحث میکنن
=بموسا دارم دیوونه میشم
_بسههه واییی
@هعع تو با من کل مکنی؟
+بموسا یکی میزنم صدای خرمگس بدی دراز قد
÷وای تروخدا:
/@ساکت شو دختره ی کوچولو
×بموسا یکم دیگ ادامه بدید من میدونم با شما ها
_هی ایز شوگا!
=هی شوگا
×هن؟
=تو خیلی شاخی
×میدونم،شب بخیر
_وای
+اتاق من کجاسسسس
_²
+خدافظ خردسالان!
÷وای دارم میمیرم بریم بخوابیم
_بریمم
{کوک ویو}
{فردا صبح ساعت ⁵}از اتاقم اومدم بیرون و رفتم پایین ک ا.ت روی مبل دیدم ک داره فیلم میبینه
_عاو چیکار مکنی؟
+پنج ساعته خابم نمیبره
_هف چی میبینی
+نمیدونمم
_بیا بریم یکم دور بزنیم
+باشه بریم{حیاط}
_سردت نیس؟
+نه خبم،راستی دانشگاه رو چیکار کنیم؟
_لابد میخوای با وجود اون وانگ بری دانشگاه:/
+نه نه
_با پول اوکیش میکنیم
+باشه
{ا.ت ویو}درحالی ک روی یکی از صندلی های حیاط نشسته بودیم به دور و اطراف نگاه میکردم ک احساس کردم سردمه
+هففف سردمه،همون موقعه کوک منو ت بغلش جا کرد
_میدونی،میخوام داستان وانگو و پدرتو بشنوم ک بتونم برای پول ها یه کاری بکنم
+خب پدر وانگ خیلی وقته با پدرم دوسته چیزی از گذشته نمیدونم ولی میدونم پدرم بخاطر پول میخواد با وانگ اوکی بشم
_پدرت خیلی دنبال پوله،چطوری فهمیدی اون پول ها رو دزدیده؟
+ت خواب و بیداری بودم فکر کردن بیهوشم صداشونو شنیدم
_خیلی خب،خوشحالم ک خبی،گنگستر کوچولو
+هب،خابم میاد ولی خابم نمیبره:/
_وای منم چن وقت اینجوری بودم
+عام،چیکار کردی
_خدش درست میشه
+ممنون واقعا:/
_خواهش{خنده}
{کوک ویو}به آسمان زل زده بودم،چن مین گذشته خواستم به ا.ت بگم بریم داخل ولی دیدم ک خابش برده،شبیه یه رویا بود،آروم موهاشو کنار زدم،نور ماه چهرشو روشن کرده بود،حتی یه لحظه هم نگاهمو ازش جدا نکردم...هوا خیلی سرد شده بود تقریبا داشت صبح میشد آروم ا.ت رو بغل کردم و بردمش اتاقش،و بعد خدم رفتم یه چرت کوتاه زدم و جین هیونگ بیدارم کرد
÷هی کوک پاشو حصلم سر رفته
_واا چیکار به من داری
÷پاشو دیگه اندازه من شدی یکم عقل بگیر
_هف چیکار کنیم؟
÷بریم باغ_نمصن ساعت ⁷ صبحه
÷بیا کاریت نباشه
{ا.ت ویو}از اتاقم اومدم بیرون و دیدم نامجون نشسته داره کتاب میخونه و قهوش هم دستشه
+هوی
@هوی چیه
+کوک کجاس
@من چه میدونم
+نه دیگ میدونی نمیگی
@نمیدونم میدونستم هم نمیگفتم،الان وقتشه یکم اذیتش کنم رفتم جلو تر و قهوش رو ریختم رو کتابش
@هییی چکاررر میکنیییی،قبل اینکه پاشه فرار کردم توی حیاط
{کوک ویو}
_جین هیونگگگگ چرا اومدیم اینجا
÷وای دنبال یه گلی بگرد میخوای باهاش برای خدم چایی درست کنم
_من برای ت یک لطیفه هستم؟
÷آره پسر من تو رو بزرگ کردم روحرفم حرف نزن،زود باش
_هففف باشه{چن مین بعد}÷کوککک
_چیشد
÷پیداش کردم،آخرشم هم بپه بزرگ کن به دردت نخوره،بریم
{ا.ت ویو}داشتم دنبال کوک میکشتم ولی خبری ازشون نبود،راه میرفتم ک پاهام به یه چیزی تیز گیر کرد،جلوی دهنمو گرفتم ک جیخ نکشم،روی زمین افتاده بودم برگشتم ک ببینم به چی گیر کردم،احساس وحشتناکی بود هرلحظه دور پاهام محکم تر میشد،نفس عمیقی کشیدم و شجاعتم رو جم کردم و دستمو به پاهام رسوندم در یک لحظه تمام زورم و زدم ک بازش کنم و موفق شدم ولی کل پاهام خ*و*ن بود و ز*خ*م شده بود ولی اشکالی نداره،امیدوارم هیچکس ت عمارت نباشه تا برمیگردم ت اتاقم
همین ک وارد عمارت شدم هفت تا سر برگشتن سمتم
+وای خدایا:/
_ا.ت حالت خبه؟{نگران}
#واا چی شده؟!
×جالبه ک به عنوان یه دختر جیخ و داد راه ننداختی
@عاا از دماغت کشیدنش،ویل حالت خبه؟+عالی!،بعدش رفتم ت اتاقم،تویی آینه یه گگاهی به پاهام انداختم،وای چه بلای سرشون اومده،در اتاق باز شد و کوک اومد داخل نفس نفس میزد،انگار بغض کرده بود_ا.ت...چیشده؟
+من..داشتم دنبال ت میکشم ک پاهام به یه چیزی گیر کرد،کوک دست هام رو گرفت
_حتی دست هات،چشمای نگرانشو بهم دوخت
+فک نمکینم چیزی باشه،زود خوب میشم،کوک سریع منو بغل کرد
_زود خوب شو
+قبوله،اومد عقب و از داخل جعبه ای ک با خدش آورده بود باند بیرون آورد و خیلی آروم پاهام رو باند پیچی کرد
+ممنونم
_خواهش میکنم!بعدش از اتاق رفت بیرون
بچه ها پارت ها رو دیر ب دیر میزارم چون حمایت نمیکنید ی زره حمایت کنید تا پارت اخر رو بزارم🫥
۷.۳k
۰۳ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.