روبرویم نشست و گفت

♥ ️روبرویم نشست و گفت...
توانستی فراموشم کنی؟
حَق به جانِب گفتم کاملا!
مَن مدتهاست دیگر به تو فِکر نمیکنم!
لَبخند زد!
گفتم خُب...
روزها اَصلا به تو فکر نمیکنم! #لبخندش کِشدارتر شد
گفتم گاهی شَب ها، آن هم ممکن است!
لَبخند کِشدار با برق چِشمهای های لَعنتی اش همراه شد!
با عَصبانیت گفتم...
میدانی چیست ؟
فراموشم شده ای
فقط گاهی در مَرگ،خوابت را میبینم!!
صدایِ پایت را میشنوم،
عطرِ نَفس هایت را حِس میکنم و دوباره زِنده میشوم!
کمی نَفس میکشم،میبینم نیستی،باز...
روز از نو،روزی از نو!
دیدی #فراموشت کرده ام!؟
دیدگاه ها (۱)

حالَم خوب استاما تو بِپرسشاید گفتمدِلتنگی دارد می کُشد مراسر...

"مواظب خودت باش"خیابان‌هایِ زیادی مانده که باهَم قَدم نزدیم....

بی تو مَهتاب شَبی در بغل پنجره مُردم و خودم را به غَم انگیز ...

یادَت هست؟هَمیشه میگفتیاخر یک روز یک عالَمه از این"خُرمایی ه...

صحنه,پارت یازدهم

صحنه;پارت دوازدهم

صحنه پارت دهم

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط