یورا صدای آهنگ بوی سیگار و ویسکی داشت دیوونم میکرد رفتم

یورا: صدای آهنگ بوی سیگار و ویسکی داشت دیوونم میکرد رفتم سمت اتاقی ک همیشه میرفتیم سر قرار وارد اتاق شدم با چیزی که دیدم سرجام میخکوب شدم
+ که اینطور
٪ آره یورا من میخوام باهات کات کنم همینو بس
+ باشه پس رابطمون اینجا تموم میشه فعلا خدافس
یورا: یوهی با گفتن این حرف به کارش ادامه داد جلوی من رفتم سمت در و راه افتادم تا سوار ماشین بشم یهو خود به خود گریم شروع شد خاستم سوار ماشین بشم که دیدم ماشین جلو در نیست همینم کم بود که بارون از قبلش شدید تر میشد فقط یه گوشی برام مونده بود با ترس شماره جین رو گرفتم که جواب داد
_ چیه؟
+ میشه بیای دنبالم نمیخوام به مامان چیزی بگم(گریه)
_ چی شده(ترس)
+ فقط بیا(گریه)
_ باشه همون جا باش میام
( قطع کردن )
جین: با ترس سوار موتور شدم و راه افتادم ترافیک؟ واقعااا؟ فقط 5 دقیقه تا بار فاصله بود به زور موتور رو از بین اون همه جمعیت بیرون بردم پنج مین بعد رسیدم به بار دیدم یورا توی یه کوچه تنگ زانوشو بغل کرده و داره گریه میکنه دوییدم سمت کتمو دورش پیچیدم و بلندش کردم و سوار موتور شدم به مامان زنگ زدم و گفتم شب نمیایم راه افتادم سمت ویلا بارون قطع شده بود یورا دستشو پیچیده بود دور کمرم داشت گریه میکرد دستمو گذاشتم رو دستای نرمش و بعد 1 ساعت رسیدیم کلید انداختم و در ویلا رو باز کردم رفتیم داخل یورا رفت حمام که یک پیام به گوشیش اومد با دیدن اسم تعجب کردم دکتر نویان؟ روانشناس معروف کره با شماره تماس گرفتم
& بفرمایید
_ سلام دکتر
& ببخشید شما؟
_ من برادر یورا هستم
& که اینطور چ کاری از دست من ساختست؟
_ چه اتفاقی برای یورا افتاده؟
& ایشون به بالا ترین درجه افسردگی مبتلا هستن
+ چطور؟
& بعد از طلاق پدر و مادرشون ضربه بزرگی بهش وارد شده و بدتر از اون بهشون تجاوز شده و سری مشکلات دیگه تاحالا با شما صحبت نکردن؟
_ نه متاسفانه
& لطفا خیلیییی حواستون بهش باشه اایشون حتی اگر هم خودشون بخوان به دروغ هم نمیتونن لبخند بزنن
_ اها ممنون فعلا خدانگهدار
& خدانگهدار
یورا: • لباسمو پوشیدم و شنیدم جین داره با یکی حرف میزنه •