یورا واقعا چه فکری با خودشون کردن ک فکر میکنن من به جین
یورا: واقعا چه فکری با خودشون کردن ک فکر میکنن من به جین نگاه نمیکنم؟ من میتونم جلوی خودمو بگیرم؟ کم کم دارم به این فکر میکنم که چرا این مرد باید همخونه من بشه؟ داشت با تمام توان با پدرش بیلیارد بازی میکرد هروقت از پدرش میبرد به من نگاه میکرد و پوزخند میزد 14 راند میگذشت و من رفتم سمت آشپزخونه پیش مامان داشتم باهاش حرف میزدم که گوشیم زنگ خورد با اسمی که روی گوشی دیدم خوشحال شدم و برای در آوردن حرص جین رفتم روی کاناپه جوابشو دادم
+ سلام چطوری
٪ خوبم بیب تو چطوری
+ خوبم ددی
( که جین با حالت پوزخند عصبی برمیگرده و از حالت نیمه به حالت ایستاده تغییر میکنه که با این کار پدرش توپ رو به داخل تونش شوت میکنه )
٪ بیب میای بریم بار؟
+ حتما وایسا
٪ اوکی پس فعلا
+ فعلا
( یورا با سرعت میره پیش مامانش )
+ مامان من با یوهی میرم بیرون
× از بابات بپرس(سری مشکلات خانواده های ایرانی مانند توپ والیبال شوت شدن😀🤌)
+ عمرا
× زود باش منتظرم
+ به هیچ وجه نمیرم جای اون مرد
_ مامان جان میخوای من ببرمش؟
( یورا با تعجب برمیگرده ب سمت صدا )
× اگه زحمتت نمیشه
_ باشه پس یورا برو حاضر شو
+ من با تو هیچ جا نمیام خودم میرم مامان
× پس لازم نیست بری
+ واقعا نمیفهمم از بعد اینکه بابا رفته مشکلت با من چی شده من به سن قانونی رسیدم هرکاری دوست داشته باشم انجام میدم
× اگه اتفاقی برات بیوفته بقیه چه فکری راجب من میکنن
+ دیگه نه تو نه زندگیت برام هیچ اهمیتی نداره پس فعلا
یورا: رفتم سمت اتاق خودمو و جین لباس پوشیدم کیفمو برداشتم و راه افتادم سوار ماشین شدم و رفتم سمت بار
+ سلام چطوری
٪ خوبم بیب تو چطوری
+ خوبم ددی
( که جین با حالت پوزخند عصبی برمیگرده و از حالت نیمه به حالت ایستاده تغییر میکنه که با این کار پدرش توپ رو به داخل تونش شوت میکنه )
٪ بیب میای بریم بار؟
+ حتما وایسا
٪ اوکی پس فعلا
+ فعلا
( یورا با سرعت میره پیش مامانش )
+ مامان من با یوهی میرم بیرون
× از بابات بپرس(سری مشکلات خانواده های ایرانی مانند توپ والیبال شوت شدن😀🤌)
+ عمرا
× زود باش منتظرم
+ به هیچ وجه نمیرم جای اون مرد
_ مامان جان میخوای من ببرمش؟
( یورا با تعجب برمیگرده ب سمت صدا )
× اگه زحمتت نمیشه
_ باشه پس یورا برو حاضر شو
+ من با تو هیچ جا نمیام خودم میرم مامان
× پس لازم نیست بری
+ واقعا نمیفهمم از بعد اینکه بابا رفته مشکلت با من چی شده من به سن قانونی رسیدم هرکاری دوست داشته باشم انجام میدم
× اگه اتفاقی برات بیوفته بقیه چه فکری راجب من میکنن
+ دیگه نه تو نه زندگیت برام هیچ اهمیتی نداره پس فعلا
یورا: رفتم سمت اتاق خودمو و جین لباس پوشیدم کیفمو برداشتم و راه افتادم سوار ماشین شدم و رفتم سمت بار
- ۳.۶k
- ۱۲ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط