پارت
پارت ۷۶
نمیدونم چند دقیقه تو همون حالت بودیم که آرمان گفت
_باید ازینجا بریم.
دستمو کشید ولی من سر جام ایستادم و گفتم
_ولی مامانم پیش اوناس.شاهین پشت قضیس.
با تعجب گفت
_شاهین ساحر ماهه؟
سرمو به نشونه ی تایید تکون دادم.آرمان دستی به صورتش کشید و درمونده نگاهم کرد.گفتم
_اگه تا شب گردنبندو بهش ندم مامانمو
حرفمو قط کرد و گفت
_یه راهی براش پیدا میکنیم.خیلی طول نمیکشه بفهمن من اینجام...
سوالی نگاهش کردم و گفتم
_چطوری منو پیدا کردی؟
با تردید گفت
_بعدا بهت میگم...
ادامه داد
_سپهر و میلاد با منن.تو با من بیا اونا مادرتو پیدا میکنن.
دوباره خواست دستمو بگیره که دستمو پس زدم.گفتم
_نمیتونم آرمان.اونا هر کاری از دستشون بر میاد.معلوم سرش چه بلایی بیارن اگ گردنبندو بهشون ندم
کلافه گفت
_مگه میدونی گردنبند کجاست؟
یاد خوابی که چند دقیقه پیش دیدم افتادم و با مکث گفتم
_فک کنم میدونم...
نمیدونم چند دقیقه تو همون حالت بودیم که آرمان گفت
_باید ازینجا بریم.
دستمو کشید ولی من سر جام ایستادم و گفتم
_ولی مامانم پیش اوناس.شاهین پشت قضیس.
با تعجب گفت
_شاهین ساحر ماهه؟
سرمو به نشونه ی تایید تکون دادم.آرمان دستی به صورتش کشید و درمونده نگاهم کرد.گفتم
_اگه تا شب گردنبندو بهش ندم مامانمو
حرفمو قط کرد و گفت
_یه راهی براش پیدا میکنیم.خیلی طول نمیکشه بفهمن من اینجام...
سوالی نگاهش کردم و گفتم
_چطوری منو پیدا کردی؟
با تردید گفت
_بعدا بهت میگم...
ادامه داد
_سپهر و میلاد با منن.تو با من بیا اونا مادرتو پیدا میکنن.
دوباره خواست دستمو بگیره که دستمو پس زدم.گفتم
_نمیتونم آرمان.اونا هر کاری از دستشون بر میاد.معلوم سرش چه بلایی بیارن اگ گردنبندو بهشون ندم
کلافه گفت
_مگه میدونی گردنبند کجاست؟
یاد خوابی که چند دقیقه پیش دیدم افتادم و با مکث گفتم
_فک کنم میدونم...
- ۱.۴k
- ۱۶ شهریور ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط