بی اختیار دستهایش را گرفتم

بی اختیار دستهایش را گرفتم ؛
ضربانم تندتر از همیشه میزد ،
جور دیگری نگاهم کرد ،
به گمانم ،
به دنیا آمده بود که ویران کند
بنیانِ مرا ..

#فرشید_عسکری
#هنر_عکاسی
دیدگاه ها (۱)

اسمش را گذاشته‌ام، جانِ دل!یعنی هم جان است و هم دلکارِ ما از...

تو فصل پنجم عمر منی و تقویممبه شوق توست که تکرار میشود هر سا...

با خاطره‌های تو که سرسبزیِ محضیهر روز برای منِ دیوانه ،بهار ...

#خوراکی

چندپارتی تهیونگ * پارت 2

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط