Part121
#Part121
#آدمای_شرطی
🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸
+ میدونی اولاش اصلاً به تو کاری نداشتم، همش سعی میکردم اون دوست پسرایی که میگرفتی رو ازت دور کنم بعد کم کم دوستای مزخرف و نا بابی که میگرفتی رو از سر راه زندگیت بردارم...
_ چرا؟ چرا این کارا رو کردی؟ خوب چه اشکالی داشت من دوست پ...
نذاشتم حرفش رو ادامه بده چون اون رگ لامصب غیرتم که قلمبه شده بود اون بود که حتی به نزدیک شدن یک پسر به شیرین اجازه نداده بود
دیتام روی میز مشت شد با صدایی که سعی میکردم کنترلش کنم پریدم وسط حرفش
+ حق نداری حرفت رو کامل کنی، من انقدر عاشقت بودم و هستم حتی پشه ی نر هم دورت باشه میکشمش آتیشش میزنم، الان هم خوب گوش کن، من این کار رو کردم چون میدونستم بیام جلو و ازت بخوام با من باشی خیلی محترمانه منو رد میکردی! ولی تو انقدر شلوغ و لجباز و ساده بودی که نمیفهمیدی همه میخوان ازت سو استفاده کنند، شیرین من تحمل نداشتم کسی بهت نزدیک بشه، مجبور شدم این کار رو بکنم، تو حق نداشتی با کس دیگه ای باشی، تو از ازل تا ابد مال منی!
انگار یه ذره ترسیده بود که با چهره ای ترسیده تکیه داده بود به صندلیش و با دلهره نگاهم میکرد
اب دهنش رو قورت داد خواستم جو رو عوض کنم که سریع گفتم
_ تا حالا رفتی پارا گلایدر؟
چشمای رنگیش متعجب و گرد شد ولی کم کم آروم شد
دونستن همینا هم براش بس بود، الان وقتش بود با سام پر از هیجان و آدرنالین آشنا بشه
_ میونت با هیجان چطوره؟
چشم غره ای بهم رفت
+ تو حتی نذاشتی به بار با دوستام برم پارک ارم! من عاشق هیجانم!
#آدمای_شرطی
🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸
+ میدونی اولاش اصلاً به تو کاری نداشتم، همش سعی میکردم اون دوست پسرایی که میگرفتی رو ازت دور کنم بعد کم کم دوستای مزخرف و نا بابی که میگرفتی رو از سر راه زندگیت بردارم...
_ چرا؟ چرا این کارا رو کردی؟ خوب چه اشکالی داشت من دوست پ...
نذاشتم حرفش رو ادامه بده چون اون رگ لامصب غیرتم که قلمبه شده بود اون بود که حتی به نزدیک شدن یک پسر به شیرین اجازه نداده بود
دیتام روی میز مشت شد با صدایی که سعی میکردم کنترلش کنم پریدم وسط حرفش
+ حق نداری حرفت رو کامل کنی، من انقدر عاشقت بودم و هستم حتی پشه ی نر هم دورت باشه میکشمش آتیشش میزنم، الان هم خوب گوش کن، من این کار رو کردم چون میدونستم بیام جلو و ازت بخوام با من باشی خیلی محترمانه منو رد میکردی! ولی تو انقدر شلوغ و لجباز و ساده بودی که نمیفهمیدی همه میخوان ازت سو استفاده کنند، شیرین من تحمل نداشتم کسی بهت نزدیک بشه، مجبور شدم این کار رو بکنم، تو حق نداشتی با کس دیگه ای باشی، تو از ازل تا ابد مال منی!
انگار یه ذره ترسیده بود که با چهره ای ترسیده تکیه داده بود به صندلیش و با دلهره نگاهم میکرد
اب دهنش رو قورت داد خواستم جو رو عوض کنم که سریع گفتم
_ تا حالا رفتی پارا گلایدر؟
چشمای رنگیش متعجب و گرد شد ولی کم کم آروم شد
دونستن همینا هم براش بس بود، الان وقتش بود با سام پر از هیجان و آدرنالین آشنا بشه
_ میونت با هیجان چطوره؟
چشم غره ای بهم رفت
+ تو حتی نذاشتی به بار با دوستام برم پارک ارم! من عاشق هیجانم!
۲.۹k
۲۷ اسفند ۱۳۹۶
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.