پارت ۱۳

...
..
.
که لباس هارا نخریدیم رفتیم خریدیم و اومدیم که دیدم هنوز اونجا هستن بعد
آناو تینا لباس هارا پوشیدند و اماده شدند و رفتند جلو کوک و امیر اون هارا نشناختند و کوک به آنا نمره ۱۰ داد و امیر هم به تینا ۹ داد بعد هم آنا و تینا نقاب را برداشتند
کوک و امیر : چی 😶😶 شما اینجا چیکار میکنید
آنا : خودتون اینجا چیکار میکنید براتون دارم
آنا و تینا نقشه کشیدند و گفتند : ۲۰ بار میرید روی سکو می ایستید ما بهتون نمره میدیم علاوه بر این باید با ما بیاید با کارت خودتون لباس بخریم تمام شرط ما
کوک و امیر : باش ولی فقط لباس برای خودتون
آنا : پس سارینا و پسر تینا چی به اونها هم فکر نکردید
تینا : راست میگه پس بچه ما این وسط چیکاره هستن
کوک و امیر : باش
آنا : افرین
آنا و کوک رفتند به خانه اشون ولی امیر و تینا و بچشون رفتند خونشون
۵ روز بعد
آنا : بلاخره امروز باید بریم خرید کوک
کوک : امروز نه من امروز باید با یه شرکت قرارداد ببندم
آنا : به من ربطی نداره همین امروز میریم
کوک : باش من یه لحظه با دستیارم هماهنگ کنم
آنا و کوک و سارینا رفتند خرید لباس و آنا ۴ تا لباس خرید که کوک هم راضی نبود یکی از لباس های آنا برای عروسی دوستش بود و یکی برای عقدش و دیگری خونگی و آخری هم بیرونی آنا ۴ تا کیف و ۴ تا کفش و ۲ تا ساعت و زیور آلات خرید سارینا هم ۴ تا لباس و ۴ تا کیف ۴ تا کفش و زیور آلات خرید در راه برگشت بودند که یهو کوک میخواست ......
(عکس های لباس هارا براتون میذارم )
دیدگاه ها (۱)

اولی لباس عروسی دومی لباس عقد سومی لباس بیرونی چهارمی لباس خ...

اولی لباس سارینا برای عروسی دومی برای بیرون سومی هم برای بیر...

اولی لباس تینا دومی لباس آنا

روز تولدم چه روزی بهتر از روز عید 1/1 فروردین ماه

#چرا_ما4اریکا:مرتیکه هیززززز(داد) کوک:(پوزخند) داشت بهم کیف ...

P⁸ویو راوی فلش بک به^^″ مهمونی″^^امروز روز بود که شاید میشد ...

من و ملاقات با BTSpart «1۰»فردا صبح که چشمامو باز کردم دیدم ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط