بعضی وقتا دوست ندارم قوی باشم دوست دارم برگردم ب بچگیام ا
بعضی وقتا دوست ندارم قوی باشم دوست دارم برگردم ب بچگیام اون موقعه ک وقتی ناراحت میشدم گریه میکردم و میرفتم تو بغل بابام، اون موقعه ک خبری از غرور نبود
اما الان دیوارایِ تکراریِ اتاق کِ هر لحظه حس میکنم،دارن منو حل میکنن،همراه با آهنگِ سوزناک ،که چند روزه داره پلی میشه،حسایِ جورواجوروُمخلوط شده باهم، از من یه زندانی ساخته،زندانی ای که ۲ روزه از اتاقش نرفته بیرون،احساس میکنم،از این اتاقی که توشم حالم بهم میخوره
مثلِ این اهنگایی که قراره دونه دونه پاک شن چون روزایِ خوبیُ یادم نمیارن،
گاهی اوقات دست میزارم رو پاک کردنُ پاک کردن حتی حالم از پستایِ پیجم بهم میخوره فقط چون عکسِ پستا به هم نمیان،منطقی نیست میدونم.
گاهی اوقاتم تصورم از خودم یه دخترکوچولوکه دلش میخاد با همه لج کنه و بشینه کنجِ اتاق منتهی، یادش نمیاد خیلی وقته بزرگ شدهُ قرار نیست کسی به زور از اون تو بِکِشتش بیرون.
و فقط داره با خودش لج میکنه،ولی ولی همون دختر کوچولوعه داره سعی میکنه مثل قبلا لج نکنه،ولی الان همچی بهم دست میدن تا عین چسب بچسبه تو اتاق کِ دیگ تحملشو نداره:|.
و حتی وقتی کلمه ها دارن ردیف میشن کنارهم یه حس هیچ حسی هست
#دل_نوشته #خاص
اما الان دیوارایِ تکراریِ اتاق کِ هر لحظه حس میکنم،دارن منو حل میکنن،همراه با آهنگِ سوزناک ،که چند روزه داره پلی میشه،حسایِ جورواجوروُمخلوط شده باهم، از من یه زندانی ساخته،زندانی ای که ۲ روزه از اتاقش نرفته بیرون،احساس میکنم،از این اتاقی که توشم حالم بهم میخوره
مثلِ این اهنگایی که قراره دونه دونه پاک شن چون روزایِ خوبیُ یادم نمیارن،
گاهی اوقات دست میزارم رو پاک کردنُ پاک کردن حتی حالم از پستایِ پیجم بهم میخوره فقط چون عکسِ پستا به هم نمیان،منطقی نیست میدونم.
گاهی اوقاتم تصورم از خودم یه دخترکوچولوکه دلش میخاد با همه لج کنه و بشینه کنجِ اتاق منتهی، یادش نمیاد خیلی وقته بزرگ شدهُ قرار نیست کسی به زور از اون تو بِکِشتش بیرون.
و فقط داره با خودش لج میکنه،ولی ولی همون دختر کوچولوعه داره سعی میکنه مثل قبلا لج نکنه،ولی الان همچی بهم دست میدن تا عین چسب بچسبه تو اتاق کِ دیگ تحملشو نداره:|.
و حتی وقتی کلمه ها دارن ردیف میشن کنارهم یه حس هیچ حسی هست
#دل_نوشته #خاص
۹۵.۷k
۱۰ خرداد ۱۴۰۰