Yor Memories Come AND
Y̤̮o̤̮ṳ̮r̤̮ M̤̮e̤̮m̤̮o̤̮r̤̮i̤̮e̤̮s̤̮ C̤̮o̤̮m̤̮e̤̮ A̤̮N̤̮D̤̮ G̤̮o̤̮ I̤̮n̤̮ M̤̮y̤̮ H̤̮r̤e̤̮a̤̮d̤̮ L̤̮i̤̮n̤̮k̤̮ B̤̮o̤̮o̤̮m̤̮r̤̮a̤̮n̤̮g̤̮🖤🪐
P̤̮A̤̮R̤̮T̤̮¹⁷
J̤̮K̤̮ a̤̮n̤̮d̤̮ M̤̮O̤̮O̤̮Y̤̮O̤̮O̤̮N̤̮🤏☻️
A̤̮D̤̮M̤̮I̤̮N̤̮ : J̤̮I̤̮Y̤̮O̤̮O̤̮N̤̮🍫🦋
جیمین :اگه جونگکوک نمیگفت میخواستی همینجوری تو بلاتکلیفی ولم کنی ...نمیتونستی یه کلام بهم بگی هونو دوست داری ؟من دوست داشتم و تو چیکارکردی؟درسته..نابودم کردی
خرابم کردی...منو خورد کردی...منو شکوندی...منو خفه کردی...جلوی ده تا عوضی تحقیرم کردی ...
___________________________________________________
یومی :میخوام فراموشش کنم !...عاشقم شو وَ کاری کن که عاشقت شم !
جیمین :هه الان که داره به احساساتت ضربه میخوره منو میخوای ؟ ...
یومی :حالا که اومدم پیشت چرا رفتارت مثل قبل نیست ؟(روتو برم😐)
جیمین :هیچی بابا..فق این دیوونه ای خودت ساختیو تحویل بگیر...
یومی سکوت کرد ...
جیمین بوسه ای کوتاه به لب های یومی زد و گفت :دوست داشتم ...دیوانه وار عاشقت بودم اما از چشمام افتادی ! و الان یه حس عجیبی دارم بین خواستن و نخواستن ...بودن باهاتو نمیخوام ولی هنوز دوستت دارم ...
این خیلی فاکیه
یومی :هر چی بگی حق داری ...من حتی فکر نکردم تو چی میکشی !
جیمین به اندازه کافی تاوان عشق به یومی پس داد ...قلبش بهش میگه پیشش بمون حالش خوب نیست ...و مغزش بهش میگه دِ لعنتی مگه تو حالت خوبه ؟ این حس گمراهی اون رو تحت فشار قرار داده بود ...
.................................................................................
مویون :جونگکوک جان آجوما من دیگه میرم ...الان مامان بابات میان من سختمه...
P̤̮A̤̮R̤̮T̤̮¹⁷
J̤̮K̤̮ a̤̮n̤̮d̤̮ M̤̮O̤̮O̤̮Y̤̮O̤̮O̤̮N̤̮🤏☻️
A̤̮D̤̮M̤̮I̤̮N̤̮ : J̤̮I̤̮Y̤̮O̤̮O̤̮N̤̮🍫🦋
جیمین :اگه جونگکوک نمیگفت میخواستی همینجوری تو بلاتکلیفی ولم کنی ...نمیتونستی یه کلام بهم بگی هونو دوست داری ؟من دوست داشتم و تو چیکارکردی؟درسته..نابودم کردی
خرابم کردی...منو خورد کردی...منو شکوندی...منو خفه کردی...جلوی ده تا عوضی تحقیرم کردی ...
___________________________________________________
یومی :میخوام فراموشش کنم !...عاشقم شو وَ کاری کن که عاشقت شم !
جیمین :هه الان که داره به احساساتت ضربه میخوره منو میخوای ؟ ...
یومی :حالا که اومدم پیشت چرا رفتارت مثل قبل نیست ؟(روتو برم😐)
جیمین :هیچی بابا..فق این دیوونه ای خودت ساختیو تحویل بگیر...
یومی سکوت کرد ...
جیمین بوسه ای کوتاه به لب های یومی زد و گفت :دوست داشتم ...دیوانه وار عاشقت بودم اما از چشمام افتادی ! و الان یه حس عجیبی دارم بین خواستن و نخواستن ...بودن باهاتو نمیخوام ولی هنوز دوستت دارم ...
این خیلی فاکیه
یومی :هر چی بگی حق داری ...من حتی فکر نکردم تو چی میکشی !
جیمین به اندازه کافی تاوان عشق به یومی پس داد ...قلبش بهش میگه پیشش بمون حالش خوب نیست ...و مغزش بهش میگه دِ لعنتی مگه تو حالت خوبه ؟ این حس گمراهی اون رو تحت فشار قرار داده بود ...
.................................................................................
مویون :جونگکوک جان آجوما من دیگه میرم ...الان مامان بابات میان من سختمه...
- ۶.۲k
- ۲۲ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط