پارت۲۸
#جیهوپ
چشماشو ریز کرد□:چرا؟؟
♤:ببند دیگه لطفا
هووفی کشید و چشماشو بست،سرمو بلند کردمو لباشو محکم و کوتاه بوسیدم،با همون چشمای بسته لبخندی زد و لباشو به هم کشید،بعد چشاشو واکرد و توچشام زل زد،دیگه طاقتم تموم شد،دستمو پشت گردنش گذاشتم و بوسه عمیقی رو شروع کردم ک دستشو دور گردنم حلقه کرد و همراهیم کرد،یکم بعد جفتمون نفس کم اورده بودیم،ازش جدا شدم،من محکم نفسمو بیرون میدادم،نییانگ لباشو بهم فشار میداد و نفس نفس میزد کشیدمش تو بغلم،خودشو تو بغلم ولو کرد و منم دستمو دور شکمش حلقه کردم و چشامو بستم
□:مرسی که هستی;)
♤:منم ازت ممنونم که مال منی🤭
۴۰دقیقهای استراحت کردیمو دوباره راه افتادیم
#کایلا
خواب بودم که صدای کوکی تو گوشم پیچید
♡:کایلا...کایلا جان
◇:اعهههم...چیشده..رسیدیم؟
♡:اوهوم رسیدیم..بیدارشو اتاقتو ک رزرو کردیم دوباره استراحت کن.
چشمامو مالیدم و دوباره با ناامیدی کامل به این زندگی از ماشین پیاده شدم،صدای رودخونه ک تو گوشم پیچید ناخود اگاه لبخند زدم و تودلم گفتم:چی میشد اگه این رودخونه منم با خودش میبرد و بعد از اون ابشار قشنگش پرتم میکرد پایین و واسه همیشه چشامو به این دنیا میبستم،یه خواب راحت و عمیق،به عمق مرگ :)
رفتیم پیش بچه ها ولی نییانگ و هوپی نیومده بودن
×:هوسوک و نییانگ کوشن پس؟:/
○:مث اینکه هوسوک خوابش گرفته بود،واسه اینکه مشکلی پیش نیاد وسط راه استراحت کردن،ولی نزدیکن،الان نییانگ باهام تماس گرفت
جین از یه سمت دیگه اومد+:بچهها،۷تا اتاق خالی بیشتر ندارن،مجبوریم دوبه دو اتاق بگیریم
☆:خب من و مینجی تو یه اتاقیم،هوسوک و نییانگم همینطور
♡:کایلاهم با من میمونه،خطریه نمیشه تنهاش گذاشت
خیلی خجالت کشیدم و خندم گرفته بود
¤:خب من با جیمین،یونگی و جینم باهم دیگه
♧:واای من حاضرم زیر درختا بخوابم ولی با جین تو یه اتاق نباشم از بس تو خواب حرف میزنه،نامجون توم که عین شتر فقط لگد میندازی،یونگی کمک
همه زدن زیر خنده
×:باشه بیا پیش خودم
¤:واای الان من چیکار کنم...نیس که من مشتاقم پیشم بخوابی
+:از خداتم باشه تا خود صبح صدای دلانگیز منو بشنوی...میدونی تو لیاقت صدای مثل لالایی منو نداری
♧:اییشش...خب خب...اون لالاییتم واسه نامجون من نمیخام خیلی ممنون
دیگه داشتم غش میکردم از خنده
بعد اینکه وسایلمون تو اتاقا جا به جا کردیم کوکی اومد پیشم
♡:خب بریم واسه ناهار
◇:تو برو من یکم دیگه میام...نصیحتم نکن لطفا چون من بچه ۲ ساله نیستم
♡:باشه باشه🤣
چشماشو ریز کرد□:چرا؟؟
♤:ببند دیگه لطفا
هووفی کشید و چشماشو بست،سرمو بلند کردمو لباشو محکم و کوتاه بوسیدم،با همون چشمای بسته لبخندی زد و لباشو به هم کشید،بعد چشاشو واکرد و توچشام زل زد،دیگه طاقتم تموم شد،دستمو پشت گردنش گذاشتم و بوسه عمیقی رو شروع کردم ک دستشو دور گردنم حلقه کرد و همراهیم کرد،یکم بعد جفتمون نفس کم اورده بودیم،ازش جدا شدم،من محکم نفسمو بیرون میدادم،نییانگ لباشو بهم فشار میداد و نفس نفس میزد کشیدمش تو بغلم،خودشو تو بغلم ولو کرد و منم دستمو دور شکمش حلقه کردم و چشامو بستم
□:مرسی که هستی;)
♤:منم ازت ممنونم که مال منی🤭
۴۰دقیقهای استراحت کردیمو دوباره راه افتادیم
#کایلا
خواب بودم که صدای کوکی تو گوشم پیچید
♡:کایلا...کایلا جان
◇:اعهههم...چیشده..رسیدیم؟
♡:اوهوم رسیدیم..بیدارشو اتاقتو ک رزرو کردیم دوباره استراحت کن.
چشمامو مالیدم و دوباره با ناامیدی کامل به این زندگی از ماشین پیاده شدم،صدای رودخونه ک تو گوشم پیچید ناخود اگاه لبخند زدم و تودلم گفتم:چی میشد اگه این رودخونه منم با خودش میبرد و بعد از اون ابشار قشنگش پرتم میکرد پایین و واسه همیشه چشامو به این دنیا میبستم،یه خواب راحت و عمیق،به عمق مرگ :)
رفتیم پیش بچه ها ولی نییانگ و هوپی نیومده بودن
×:هوسوک و نییانگ کوشن پس؟:/
○:مث اینکه هوسوک خوابش گرفته بود،واسه اینکه مشکلی پیش نیاد وسط راه استراحت کردن،ولی نزدیکن،الان نییانگ باهام تماس گرفت
جین از یه سمت دیگه اومد+:بچهها،۷تا اتاق خالی بیشتر ندارن،مجبوریم دوبه دو اتاق بگیریم
☆:خب من و مینجی تو یه اتاقیم،هوسوک و نییانگم همینطور
♡:کایلاهم با من میمونه،خطریه نمیشه تنهاش گذاشت
خیلی خجالت کشیدم و خندم گرفته بود
¤:خب من با جیمین،یونگی و جینم باهم دیگه
♧:واای من حاضرم زیر درختا بخوابم ولی با جین تو یه اتاق نباشم از بس تو خواب حرف میزنه،نامجون توم که عین شتر فقط لگد میندازی،یونگی کمک
همه زدن زیر خنده
×:باشه بیا پیش خودم
¤:واای الان من چیکار کنم...نیس که من مشتاقم پیشم بخوابی
+:از خداتم باشه تا خود صبح صدای دلانگیز منو بشنوی...میدونی تو لیاقت صدای مثل لالایی منو نداری
♧:اییشش...خب خب...اون لالاییتم واسه نامجون من نمیخام خیلی ممنون
دیگه داشتم غش میکردم از خنده
بعد اینکه وسایلمون تو اتاقا جا به جا کردیم کوکی اومد پیشم
♡:خب بریم واسه ناهار
◇:تو برو من یکم دیگه میام...نصیحتم نکن لطفا چون من بچه ۲ ساله نیستم
♡:باشه باشه🤣
۹.۰k
۳۰ مرداد ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.