پارت۲۷
#جونگ_کوک
خیلی عصبی بودم،چرا سعی داشت ازم مخفی کنه؟نکنه ازم ناراحته؟ولی من که کاری نکردم،داشتم دیوونه میشدم،رفتم تو ماشین نشستم و سرمو رو فرمون گذاشتم،یدفعه دستی روی کمرم حس کردم،کایلا بود
◇:کوکی من...خیلی معذرت میخوام...نمیخواستم ناراحتت کنم..
♡:نه مهم نیس...فقط کایلا،خواهش میکنم هرچیزی شد بهم بگو،هرچیزی
سرشو انداخت پایین و با صدایی که بخاطر بغض دورگه شده بود گفت◇:من..من رفتم از ماشین هوپی کفشامو بردارم ک اون..ا..اون یاروعه دوباره اومد
♡:مطمعنی خودش بود...ببین نمیخوام ناراحت شی ولی ممکنه چون ازش حس بدی میگیری همش ببینیش...احتمالا خیالاتی شدی
بغضش سنگین تر و چشماش سرخ شد◇:نه کوک...واقعا اونجا بود...حتی نامجونم دیدش..اگه باور نمیکنی از اون بپرس
گوشام داغ کرد،نمیتونستم ببینم یه ادم عوضی داره مهم ترین فرد زندگیمو اذیت میکنه♡:باشه...اروم باش...ببین(دستمو تو دستش قفل کردم) نه اون بیشرف نه هیچکس دیگهای نمیتونه بهت اسیب بزنه...به هیچکس همچین اجازهای نمیدم..تا وقتی من کنارتم...
از لحن خشن و عصبیم ترسیده بود نذاشت حرفمو کامل کنم◇:باشه عزیزم...اروم باش...ممنون ک به فکرمی...میدونی این اولین باره احساس میکنم واسه یکی مهمم
مخم هنگ کرد،اون بهم گفت عزیزم،وات دِ فااااک،به خودم اومدم،نهنه من انقدر خوششانس نیستم ک عشقمم بهم حسی داشته باشه،حتما به عنوان یه دوست بهم گفته
ماشینو روشن کردم و راه افتادیم جلو تر ازهمه رفتم،سرعتم۱۶۰بود،خیلی حالم بد بود،یدفعه دستای کایلا رو دستام نشست◇:خوبی؟...با این سرعتی ک تو میری ۵ ثانیه دیگه تو کره مریخ پا میزاریماا♡:معذرت میخوام ببخشید
دستمو تو دستش قفل کردم که باعث شد لبخند بزنه،ولی از ته دل نبود،صورتش سفید شده بود و لباش کبود و بیحس،سرعتمو کم کردم و با سرعت ۱۰۰تا به راه ادامه دادم کایلا سرشو به شیشه تکیه داد و یکم بعد خوابش برد
#جیهوپ
تو ماشین نشسته بودیم و به سمت کمپ میرفتیم،داشت خوابم میگرفت و این خوب نبود
♤:نییانگم
□:هوم؟
♤:میشه باهام حرف بزنی داره خوابم میگیره
□:من خودمم دارم چپ میشم،چجوری تورو بیدار نگه دارم
♤:پس بزنم کنار استراحت کنیم دیگه
□:اره اینجوری خوبه،من به بچهها خبر بدم
گوشیش و دراورد و به مینجی زنگ زد و گفت شما برید ما میایم
زدم کنار رفتیم عقب نشستیم،نییانگ سرشو رو شونم گذاشت
♤میشه سرم بزارم روپات؟
سرشو به نشونه اره تکون داد سرمو رو پاش گذاشتم،دستشو تو موهام کرد و باهاشون بازی کرد،توچشاش نگاه میکردم،کنارش خیلی حالم خوب بود،سرشو کج کرد و با لبخند بهم زل زد،با نگاهش داشت دیوونم میکرد،♤:چشاتو ببند
ادامه پارت بعد🖤💦
لایک کامنت🖤💦
خیلی عصبی بودم،چرا سعی داشت ازم مخفی کنه؟نکنه ازم ناراحته؟ولی من که کاری نکردم،داشتم دیوونه میشدم،رفتم تو ماشین نشستم و سرمو رو فرمون گذاشتم،یدفعه دستی روی کمرم حس کردم،کایلا بود
◇:کوکی من...خیلی معذرت میخوام...نمیخواستم ناراحتت کنم..
♡:نه مهم نیس...فقط کایلا،خواهش میکنم هرچیزی شد بهم بگو،هرچیزی
سرشو انداخت پایین و با صدایی که بخاطر بغض دورگه شده بود گفت◇:من..من رفتم از ماشین هوپی کفشامو بردارم ک اون..ا..اون یاروعه دوباره اومد
♡:مطمعنی خودش بود...ببین نمیخوام ناراحت شی ولی ممکنه چون ازش حس بدی میگیری همش ببینیش...احتمالا خیالاتی شدی
بغضش سنگین تر و چشماش سرخ شد◇:نه کوک...واقعا اونجا بود...حتی نامجونم دیدش..اگه باور نمیکنی از اون بپرس
گوشام داغ کرد،نمیتونستم ببینم یه ادم عوضی داره مهم ترین فرد زندگیمو اذیت میکنه♡:باشه...اروم باش...ببین(دستمو تو دستش قفل کردم) نه اون بیشرف نه هیچکس دیگهای نمیتونه بهت اسیب بزنه...به هیچکس همچین اجازهای نمیدم..تا وقتی من کنارتم...
از لحن خشن و عصبیم ترسیده بود نذاشت حرفمو کامل کنم◇:باشه عزیزم...اروم باش...ممنون ک به فکرمی...میدونی این اولین باره احساس میکنم واسه یکی مهمم
مخم هنگ کرد،اون بهم گفت عزیزم،وات دِ فااااک،به خودم اومدم،نهنه من انقدر خوششانس نیستم ک عشقمم بهم حسی داشته باشه،حتما به عنوان یه دوست بهم گفته
ماشینو روشن کردم و راه افتادیم جلو تر ازهمه رفتم،سرعتم۱۶۰بود،خیلی حالم بد بود،یدفعه دستای کایلا رو دستام نشست◇:خوبی؟...با این سرعتی ک تو میری ۵ ثانیه دیگه تو کره مریخ پا میزاریماا♡:معذرت میخوام ببخشید
دستمو تو دستش قفل کردم که باعث شد لبخند بزنه،ولی از ته دل نبود،صورتش سفید شده بود و لباش کبود و بیحس،سرعتمو کم کردم و با سرعت ۱۰۰تا به راه ادامه دادم کایلا سرشو به شیشه تکیه داد و یکم بعد خوابش برد
#جیهوپ
تو ماشین نشسته بودیم و به سمت کمپ میرفتیم،داشت خوابم میگرفت و این خوب نبود
♤:نییانگم
□:هوم؟
♤:میشه باهام حرف بزنی داره خوابم میگیره
□:من خودمم دارم چپ میشم،چجوری تورو بیدار نگه دارم
♤:پس بزنم کنار استراحت کنیم دیگه
□:اره اینجوری خوبه،من به بچهها خبر بدم
گوشیش و دراورد و به مینجی زنگ زد و گفت شما برید ما میایم
زدم کنار رفتیم عقب نشستیم،نییانگ سرشو رو شونم گذاشت
♤میشه سرم بزارم روپات؟
سرشو به نشونه اره تکون داد سرمو رو پاش گذاشتم،دستشو تو موهام کرد و باهاشون بازی کرد،توچشاش نگاه میکردم،کنارش خیلی حالم خوب بود،سرشو کج کرد و با لبخند بهم زل زد،با نگاهش داشت دیوونم میکرد،♤:چشاتو ببند
ادامه پارت بعد🖤💦
لایک کامنت🖤💦
۱۶.۱k
۳۰ مرداد ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.