عشق قمار

پارت ۶

ویو گلوریا
از درد داشتم میمردم صبح شده بود کوک نبود عوضی منو با این حال تنها گذاشته رفتم حموم که دیدم پارچه خونی افتاده دخترونگیمو گرفت ازم خیلی نگران فیلیکس هستم دوش ۱۰ مینی گرفتم و لباس که رو تخت بود رو پوشیدم که یه زنه اومد

اجوما:سلام دخترم

گلوریا :سلام

اجوما :ارباب گفت برای صبحانه بری پایین

گلوریا :باشه ممنون
رفتم پایین دیدم نشسته رو صندلی با حرص رفتم جلوش نشستم
کوک :سلام (سرد)

گلوریا : من میخوام برم قرار بود یه شب باهات باشم اونم از کاندوم استفاده نکردی و دخترو نگیم ازم گرفتی

کوک: (پوزخند )فک نمیکردم دست نخورده باشی و درزم اصلا فکرش رو نکن که بزارم بری

گلوریا: بزار من برم

کوک :ساکت میشی یا ساکت کنم (عربده)

گلوریا :خدمتکارا صبحونه رو آوردن چون خیلی گشنمه بود خوردم

بعد خوردن

گلوریا : رفتم تو اتاق و لباس دیشب رو نگاه کردم پاره شده بود تو کمد نگاه کردم یه هودی و یه شلوار بگ بود که پوشیدم و رفتم که از عمارت برم بیرون که یهو

کوک : کجا داری میری (اخم )

گلوریا :چیه فیلیکس کجاست زود بگو (حرصی )

کوک: اگه میخوای فیلیکس زنده بمونه باید به عنوان دوست دخترم نقش بازی کنی (جدی)

گلوریا:.....