وقتی صداش بم میشد
وقتی صداش بم میشد
مثل یه هشدار بود برام..
میدونستم یا غیرتی شده
یا داره سعی میکنه بغضشو قورت بده..
اینجور وقتا نمیشد براش
یه دوست باشم...
نمیشد یه رفیق باشم باید
براش مادری میکردم..
باید حرفاشو تایید میکردم
باید سر انگشتامو میکشیدم لا به لای موهاش..
باید با جونو دل سرشو میگرفتم تو بغل..
باید سکوت میکردم
باید از چشاش حرفاشو میخوندم..
باید آرومش میکردم..
باید براش از نوشته هام میخوندم..
تا آهسته پلکش سنگین میشد
بعد رو پاهام خوابش میبرد
چایی خوردنامون..
حرف زدنامون..
خنده های تلخمون..
رمز حرفامون..
بغض کردنامون..
حرفای نگفتمون..
همه ُهمه..
یه روز قبل غروب جمعه
لا به لای دود سیگارم ..
رفت اون بالاها..
بعد محو شد..
از یک روز به بعد یکی یکی قصه ها لا به لای دودا..
لا به لای ته سیگارا.. تموم میشه..
#سمن_صمدی 📝
مثل یه هشدار بود برام..
میدونستم یا غیرتی شده
یا داره سعی میکنه بغضشو قورت بده..
اینجور وقتا نمیشد براش
یه دوست باشم...
نمیشد یه رفیق باشم باید
براش مادری میکردم..
باید حرفاشو تایید میکردم
باید سر انگشتامو میکشیدم لا به لای موهاش..
باید با جونو دل سرشو میگرفتم تو بغل..
باید سکوت میکردم
باید از چشاش حرفاشو میخوندم..
باید آرومش میکردم..
باید براش از نوشته هام میخوندم..
تا آهسته پلکش سنگین میشد
بعد رو پاهام خوابش میبرد
چایی خوردنامون..
حرف زدنامون..
خنده های تلخمون..
رمز حرفامون..
بغض کردنامون..
حرفای نگفتمون..
همه ُهمه..
یه روز قبل غروب جمعه
لا به لای دود سیگارم ..
رفت اون بالاها..
بعد محو شد..
از یک روز به بعد یکی یکی قصه ها لا به لای دودا..
لا به لای ته سیگارا.. تموم میشه..
#سمن_صمدی 📝
۲.۲k
۲۰ تیر ۱۳۹۶
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.