صدف و پدافند غیرعامل

روزهای بارانی در استانهای شمالی و نقاط شهری که #فضای_سبز دارند، یکی از نمایه‌های طبیعی دیدن #حلزون های صدفدار و بی‌صدف است. صدفدارهایش که حلزون نام دارند؛ اما بی‌صدفها را اینجا #لیسک می‌گویند. هر دو دسته از #نرم_تنان به شمار می‌روند؛ رسته‌ای از #بی_مهرگان که #اسکلت_آهکی ندارند و آنچه از بقایای آنها می‌ماند نهایتا پوکه صدفی یا حفره‌ای در دل سنگهای رسوبی است؛ گرچه در مورد بی‌صدفها با توجه به نرمی اندام، بعید می‌دانم همان حفره هم باقی بماند. گفتم در روزهای #بارانی چرا که در سایر روزها بویژه روزهای گرم انتهای بهار تا پایان تابستان، خبری از این بی‌مهرگان نیست. اگر هم باشد صدفهایی است چسبیده به ساقه علفی، تنه درختی، تخته سنگی یا کنج دیواری که معلوم است مالک آن تا زمانی که خنکای هوا به حد قابل تحمل برسد در داخل صدف پناه گرفته است؛ موهبتی که بی‌صدفها از آن محرومند! در جایی خوانده‌ام که طبق #نظریه_تکامل_داروین فرآیند تغییر و تحول گونه‌های جانوری نتیجه #انتخاب_طبیعی آنها است؛ پس حتما دلیلی وجود دارد که لیسکهای بی‌صدف در کنار حلزونها هنوز به بقای خود ادامه می‌دهند. اما حکایت این دو جانور بی‌شباهت به #پدافند_غیرعامل نیست. یکی با ایجاد و حمل سپری ولو سنگین، همواره پناهگاهی با خود دارد که در شرایط خطر، چه از ناحیه محیط و چه از سوی سایر موجودات، او را حفظ می‌کند و دیگری فاقد این جانپناه، می‌بایست چابکتر باشد و سریعتر میان سبزه و علف و داخل خاک پناه گیرد. راستش روزهای گرم تابستانی، زمانهایی که خنکای سحر سریعتر جای خود را به آفتاب تموز می‌دهد باز هم یکی از نمایه‌های طبیعی دیدن بدنهای خشک شده و نسبتاً چروکیده همان لیسکهاست که فرصت نکرده‌اند به میان علفها بروند و روی زمین گرم فنا شدند. همین مقایسه عمر و تلفات این دوگونه خود گویای اهمیت پدافند غیرعامل است.
دیدگاه ها (۰)

اژدهای عَلَم

هوشمندسازی، بله یا خیر

بزرگترین چالش مهندسی ارزش

درد تلخ #زیر_سایه بودن، بخش پایانی

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط