ایدل مورد علاقمpt13
پارت13
جیمین:دنباله این میگردی؟
با صدایی که ار پشتم اومد میخوکوب شدم یعنی چی؟
برگشتم
به دیوار تکیه کرده بودو گوشیم دستش بود
چی؟گوشیم دسته اون چیکار میکنه؟
ا.ت:بدش به من
جیمین:اول بگو چرا جلوی من لخت و پتی میگردی؟
ا.ت:عمدا نبود بدش به من
جیمین:تا نگی هدفت چیه عمرا بدم
ا.ت:هدف چی؟میگم بدش به من
رفتم طرفش که بدو بدو رفت تو هال و منم دنبالش دویدم
ا.ت:وایستا میگم وایستا
یه جا وایستادم
ا.ت:جیمین! بازیه مسخره ایه گوشیمو بده
جیمین:تا نگی چرا لختوپتی جلوم اومدی نمیدم
ا.ت:این کارا از تو گذشته خیلی بچه بازی در میاری
جیمین:من مکنه گروهم اینجور زندگی مردن بخشی از وجودمه
ا.ت:اصن به منچه گوشیمو میخوام
جیمین:نمیدم
ا.ت:خیله خب پس منم برات دارم
راهه اتاقشو گرفتم
جیمین:ا.ت چیکار میخوای بکنی؟
به حرفش گوش ندادامو با قدمای سریع به طرف اتاقش رفتمو اونم اومد دنبالم صداشو میشنیدم مثه اینکه فهمیده بود میخوام نوشته هاشو پاره کنم
جیمین: ا.ت مبادا دست به همچین کاری بزنی
جیمین:ا.ت!
جیمین ا.ت!*یکم بلند
دره اتاقشو باز کردم
نوشته هاش درست رو تختش بودم یکی از برگه هارو برداشتم که اومد تو اتاق
جیمین:ا.ت برای دو هفته زحمت کشیدم
ا.ت:پس گوشیمو بده
جیمین:خیله خب اول برگه رو بزار پایین
ا.ت:گوشیم!
برگه رو اروم گذاشتم رو تختش
گوشیمو دادو برگشو برداشتو
جیمین: دیوونه
گوشیمو یه نگاه انداختم صفحه تاچش شکسته بود
ا.ت:این چرا شکسته؟
جیمین:شکسته؟
ویو جیمین
*فلش بک*
جیمین:ا.ت مبادا دست به همچین کاری بزنی
به راه بله ها رسیده بودم دستمو گذاشتم رو نرده که صدای خورد شدن چیزیو حس کردم ولی نوشته هام برام مهم تر بودو اهمیت ندادم
*پایان فلش بک*
ویو ا.ت
چشمم خورد به دستت
ا.ت:(جیغ)دستت
با انگشتم به دستش اشاره کردم
داشت خون میومد
ا.ت:جیمین خوبی؟
جیمین:من خوبم ولی خب هیچ دردی هم حس نمیکنم
ا.ت:(جیغ)دستتو از دست دادی
جیمین:ا.ت میشه انقدر جیغ نکشی فقط باندو بیار تا دستمو ببندم
ا.ت:جعبه کمکای اولیه کجاست؟
جیمین:تو اشپزخونه بالای یخچال یه کمده همونجاست
بدو بدو از پله ها اومدم پایینو رفتو تو اشپزخونه
کمدش خیلی بالا بود قده منم نمیرسیدم از رو کابینت رفتم بالا دره کمدو باز کردمو جعبه رو برداشتم
جیمین:ا.ت اونجا چیکار میکنی؟
ا.ت:قدم!
جیمین:خیله خب بیا پایین الان میوفتی
اومدم پایین دستش خیلی خون میومد
بردمش رو مبل نشوندمش زخمای دستشو با پنبه الکی میکردم
ویو جیمین
به صورته بی نقصش نگاه میکردم تاحلا انقدر بهش توجه نکرده بودم نمی رخ قشنگش ادمکش بود واقعا همسرش ادمه خوشبختیه
جیمین:اخ
ات:ببخشید
یه دختر که بی پروا(بی ترس)به زندگیش ادامه میدادو همین جوری میرفت جلو از نترس بودنش خوشم میومد با بستن باند متوجه شدم که تموم شد
جیمین:ممنون
ات:خواهش میکنم
ات:اهان راستی دیشب گرم بود تو حالت خوابو بیداری بودم گه همچین اتفاقی افتاد
جیمین:بیا نادیدش بگیریم
ات:تو که تا چند ساعت پیش داشتی به کشتنم میدادی
یه خنده ریری کردم
جیمین:ببخشید
ویو ا.ت
ا.ت:خب من حالا چجوری به تعمیر کار زنگ بزنم؟
جیمین:با گوشیه من
ات:شمارشو حفظ نیستم
جیمین:عا
ات:مجبورم برم خونمو یه نگاه بندازم
جیمین: میخوای باهات بیام؟
ات:نه ممنون خودم میرم*لبخند
جیمین:هرجور راحتی*لبخند
ات:*لبخند
بلند شدمو رفتم تو اتاقمو اماده شدم
رفتم پایین
ا.ت:من دارم میرم
جیمین:وایسا!
ات:چیشده؟
اچمد طرفم
جیمین:این گوشیو ببر خدایی نکرده شاید اتفاقی بیوفته
قبولش کردم
ات:ممنون*لبخند
جیمین:خدافظ
ات:خدافظ
از خونش رفتم بیرون
تا ایستگاه پیاده رفتم که بلاخره اتوبوس اومد
سوار اتوبوس شدم چقدر خلوته!
کنار پنجره نشستم
___
تویه ترافیک گیر کرده بودیم انقدر زیاد بود که حالا حالا ها نجات نمیکردیم
چشمم به یه ماشینی خورد خیلی شبیه ماشینه داداشم بود به سر نشین نگاه کردم عه اونکه خودشه داشت با یکی صحبت میکرد سعی کردم ببینمش وقتی دیدم یه دختر بود که ماسک زده بود
بلاخره به عشقش اعتراف کرد ولی دختره کیه؟
ا.ت:اقا میشه درو باز کنین من میخوام پیاده شم
رانند:باشه ولی باید هزینشو پرداخت کنین
ا.ت:مشکلی نیست
از جام بلند شدمو پلو دادم درو باز کردم
ترافیک خیلی بود رفتم سمت ماشینه داداشم
جلوی سپر ماشین وایستادم
دست تکون دادم
وقتی چشمش بهم خود چهارتا شد
رفتم سمت پنجرش
ا.ت:میبینم که داداشم پیشرفت کرده
جنی:اینکیه
مینگ یو:ا.ا.ت اینجا چیکار میکنی
ا.ت:داشتم میرفتم خونم
ا.ت:نمیخوای برسونیم؟
مینگ یو:چ.چرا
سوار ماشین شدم
ا.ت:خب خب خب
ا.ت:نمیخوای معرفی کنی؟
مینگ یو:عا عم چیزه
جنی:من جنیم تو هم باید ا.ت باشی
ا.ت:جنی؟!
ا.ت:چیزی درمورد چیزی نمیگم ولی قیافت اشناست
ات:جایی دیدمت؟
جنی:من جینم کیم جنی
ات:چییییی؟
...
جیمین:دنباله این میگردی؟
با صدایی که ار پشتم اومد میخوکوب شدم یعنی چی؟
برگشتم
به دیوار تکیه کرده بودو گوشیم دستش بود
چی؟گوشیم دسته اون چیکار میکنه؟
ا.ت:بدش به من
جیمین:اول بگو چرا جلوی من لخت و پتی میگردی؟
ا.ت:عمدا نبود بدش به من
جیمین:تا نگی هدفت چیه عمرا بدم
ا.ت:هدف چی؟میگم بدش به من
رفتم طرفش که بدو بدو رفت تو هال و منم دنبالش دویدم
ا.ت:وایستا میگم وایستا
یه جا وایستادم
ا.ت:جیمین! بازیه مسخره ایه گوشیمو بده
جیمین:تا نگی چرا لختوپتی جلوم اومدی نمیدم
ا.ت:این کارا از تو گذشته خیلی بچه بازی در میاری
جیمین:من مکنه گروهم اینجور زندگی مردن بخشی از وجودمه
ا.ت:اصن به منچه گوشیمو میخوام
جیمین:نمیدم
ا.ت:خیله خب پس منم برات دارم
راهه اتاقشو گرفتم
جیمین:ا.ت چیکار میخوای بکنی؟
به حرفش گوش ندادامو با قدمای سریع به طرف اتاقش رفتمو اونم اومد دنبالم صداشو میشنیدم مثه اینکه فهمیده بود میخوام نوشته هاشو پاره کنم
جیمین: ا.ت مبادا دست به همچین کاری بزنی
جیمین:ا.ت!
جیمین ا.ت!*یکم بلند
دره اتاقشو باز کردم
نوشته هاش درست رو تختش بودم یکی از برگه هارو برداشتم که اومد تو اتاق
جیمین:ا.ت برای دو هفته زحمت کشیدم
ا.ت:پس گوشیمو بده
جیمین:خیله خب اول برگه رو بزار پایین
ا.ت:گوشیم!
برگه رو اروم گذاشتم رو تختش
گوشیمو دادو برگشو برداشتو
جیمین: دیوونه
گوشیمو یه نگاه انداختم صفحه تاچش شکسته بود
ا.ت:این چرا شکسته؟
جیمین:شکسته؟
ویو جیمین
*فلش بک*
جیمین:ا.ت مبادا دست به همچین کاری بزنی
به راه بله ها رسیده بودم دستمو گذاشتم رو نرده که صدای خورد شدن چیزیو حس کردم ولی نوشته هام برام مهم تر بودو اهمیت ندادم
*پایان فلش بک*
ویو ا.ت
چشمم خورد به دستت
ا.ت:(جیغ)دستت
با انگشتم به دستش اشاره کردم
داشت خون میومد
ا.ت:جیمین خوبی؟
جیمین:من خوبم ولی خب هیچ دردی هم حس نمیکنم
ا.ت:(جیغ)دستتو از دست دادی
جیمین:ا.ت میشه انقدر جیغ نکشی فقط باندو بیار تا دستمو ببندم
ا.ت:جعبه کمکای اولیه کجاست؟
جیمین:تو اشپزخونه بالای یخچال یه کمده همونجاست
بدو بدو از پله ها اومدم پایینو رفتو تو اشپزخونه
کمدش خیلی بالا بود قده منم نمیرسیدم از رو کابینت رفتم بالا دره کمدو باز کردمو جعبه رو برداشتم
جیمین:ا.ت اونجا چیکار میکنی؟
ا.ت:قدم!
جیمین:خیله خب بیا پایین الان میوفتی
اومدم پایین دستش خیلی خون میومد
بردمش رو مبل نشوندمش زخمای دستشو با پنبه الکی میکردم
ویو جیمین
به صورته بی نقصش نگاه میکردم تاحلا انقدر بهش توجه نکرده بودم نمی رخ قشنگش ادمکش بود واقعا همسرش ادمه خوشبختیه
جیمین:اخ
ات:ببخشید
یه دختر که بی پروا(بی ترس)به زندگیش ادامه میدادو همین جوری میرفت جلو از نترس بودنش خوشم میومد با بستن باند متوجه شدم که تموم شد
جیمین:ممنون
ات:خواهش میکنم
ات:اهان راستی دیشب گرم بود تو حالت خوابو بیداری بودم گه همچین اتفاقی افتاد
جیمین:بیا نادیدش بگیریم
ات:تو که تا چند ساعت پیش داشتی به کشتنم میدادی
یه خنده ریری کردم
جیمین:ببخشید
ویو ا.ت
ا.ت:خب من حالا چجوری به تعمیر کار زنگ بزنم؟
جیمین:با گوشیه من
ات:شمارشو حفظ نیستم
جیمین:عا
ات:مجبورم برم خونمو یه نگاه بندازم
جیمین: میخوای باهات بیام؟
ات:نه ممنون خودم میرم*لبخند
جیمین:هرجور راحتی*لبخند
ات:*لبخند
بلند شدمو رفتم تو اتاقمو اماده شدم
رفتم پایین
ا.ت:من دارم میرم
جیمین:وایسا!
ات:چیشده؟
اچمد طرفم
جیمین:این گوشیو ببر خدایی نکرده شاید اتفاقی بیوفته
قبولش کردم
ات:ممنون*لبخند
جیمین:خدافظ
ات:خدافظ
از خونش رفتم بیرون
تا ایستگاه پیاده رفتم که بلاخره اتوبوس اومد
سوار اتوبوس شدم چقدر خلوته!
کنار پنجره نشستم
___
تویه ترافیک گیر کرده بودیم انقدر زیاد بود که حالا حالا ها نجات نمیکردیم
چشمم به یه ماشینی خورد خیلی شبیه ماشینه داداشم بود به سر نشین نگاه کردم عه اونکه خودشه داشت با یکی صحبت میکرد سعی کردم ببینمش وقتی دیدم یه دختر بود که ماسک زده بود
بلاخره به عشقش اعتراف کرد ولی دختره کیه؟
ا.ت:اقا میشه درو باز کنین من میخوام پیاده شم
رانند:باشه ولی باید هزینشو پرداخت کنین
ا.ت:مشکلی نیست
از جام بلند شدمو پلو دادم درو باز کردم
ترافیک خیلی بود رفتم سمت ماشینه داداشم
جلوی سپر ماشین وایستادم
دست تکون دادم
وقتی چشمش بهم خود چهارتا شد
رفتم سمت پنجرش
ا.ت:میبینم که داداشم پیشرفت کرده
جنی:اینکیه
مینگ یو:ا.ا.ت اینجا چیکار میکنی
ا.ت:داشتم میرفتم خونم
ا.ت:نمیخوای برسونیم؟
مینگ یو:چ.چرا
سوار ماشین شدم
ا.ت:خب خب خب
ا.ت:نمیخوای معرفی کنی؟
مینگ یو:عا عم چیزه
جنی:من جنیم تو هم باید ا.ت باشی
ا.ت:جنی؟!
ا.ت:چیزی درمورد چیزی نمیگم ولی قیافت اشناست
ات:جایی دیدمت؟
جنی:من جینم کیم جنی
ات:چییییی؟
...
۶۶.۹k
۲۳ مرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.