ایدل مورد علاقم pt11
پارت ۱۱
ویو ا.ت
بعد چند دیقه جیمین با گوشیش ور رفت که یهو یکی از اهنگای بلک پینکو پخش کرد
ا.ت:عممم جیمین میشه یه چیزی ازت بخوام؟
جیمین:بله بگو
ا.ت:میشه اهنگشو خاموش کنی؟
جیمین:باشه
اهنگشو خاموش کرد
ا.ت:ممنون
جیمین:از اهنگ بدت میاد*خودشو میزنه به اون راه
ات:نه از بلک پینک بدم میاد
جیمین:چرا
ا.ت:چمیدونم ولی خب حسابی ازشون متنفرم میخوام خفشون کنم مخصوصا جنیو
جیمین:جنییی؟
ات:چیه؟ نکنه عاشقشی؟
جیمین:نه خدا نکنه
جیمین:من عاشقش نیستم ولی خب یه کی دیگست
ا.ت:کی؟
جیمین:کسه مهمی نیست*خنده ضایع
بلاخره رسیدیم خونش
خونش خیلی با خونه ی تهیونگ فرق داشت
ات:فکر میکردم همتون مثله هم قصر دارین
جیمین:نه هر کدوممون خونه هامو به میل دله خودمونه
ات:خونت به دلم نشیته خیلی قشنگه
ات:میتونم بشینم؟
جیمین:حتما*لبخند
رفتم رو مبلش نشستم انقدر نرم بود که کلا رفتم تو مبل
ات:خیلی نرمه جون میده واسه خواب
یه خنده ریز زد
جیمین:میخوای اتاقتم ببینی؟
ات:حتما
از جام بلند شدمو دنبالش رفتم خونش بزرگ بود اما از اون سلطنتی ها نبود یه جورایی مدرن بود
رسیدیم به یه اتاق
جیمین:نظرت چیه؟
ا.ت:خیلی قشنگه
یه اتاق با تم سفید بود خیلی دوست داشتنی بود
رفتم رو تختش نشستم
ا.ت:عالیه واقعا خوشم میاد ازش
جیمین:خوبه
ات:ولی خب بیشتر از دو روز اینجا نیستم*لبخند
ات:امید وارم خونم زود تر درست شه
جیمین:نمیتونم در بارش چیزی بگم چون نه میخوام بری نه میخوام خونت توی اون حالت باشه
ات:هوم
جیمین:خب من میرم میتونی استراحت کنی
ات:ممنون
از اتاق رفتم بیرون
..شب..
خیلی تشنم بود گوشیمو برداشتمو ساعتو نگاه کردم ساعت ۹ صبح یود اه این باز خراب شده
با گوشیم رفتم تو اشپز خونه تا هم یه نگاه به ساعت اصلی کنمو گوشیمو درست کنم همی یه ابی بخورم
از اتاقم اومد پایین به سمت اشپز خونه
نرسیده به اشپز خونه پام لیز خورد داشتم میوفتادم که یه دست پشتم قرار گرفت
جیمین؟
چند دیقه توی همون حالت به هم خیره شده بودیم به خودم اومدم
ا.ت:ا.اگه ولم نکنی کمرم میشکنه
کشیدتم و روی پای خودم وایستادم
سرم پایین بود
ا.ت:ممنون
جیمین:بیخیال اتفاقه
جیمین:چس میخواستی
سرمو بالا کردم
ا.ت:اب. اب میخواستم
جیمین:اها میتونی بخوری
رفتم تو اشپزخونه گوشیمو گذاشتم رو کابینت توی لیوان اب ریختم در حاله خوردن بودمو با خودم فکر میکردم
ا.ت مگه دیوونه شدی چرا انقد دستوپاچلفتی ابروت جلوش رفت اگه فکر کنه نیمچه عقلی چی؟اگه فکر کنه رو مخی چی؟اگه فکر کنه ... با ابی که افتاد تو گلوم فکرم از سرم پرید
ا.ت:(سرفه)(سرفه)
جیمین:ا.ت خوبی
...
ویو ا.ت
بعد چند دیقه جیمین با گوشیش ور رفت که یهو یکی از اهنگای بلک پینکو پخش کرد
ا.ت:عممم جیمین میشه یه چیزی ازت بخوام؟
جیمین:بله بگو
ا.ت:میشه اهنگشو خاموش کنی؟
جیمین:باشه
اهنگشو خاموش کرد
ا.ت:ممنون
جیمین:از اهنگ بدت میاد*خودشو میزنه به اون راه
ات:نه از بلک پینک بدم میاد
جیمین:چرا
ا.ت:چمیدونم ولی خب حسابی ازشون متنفرم میخوام خفشون کنم مخصوصا جنیو
جیمین:جنییی؟
ات:چیه؟ نکنه عاشقشی؟
جیمین:نه خدا نکنه
جیمین:من عاشقش نیستم ولی خب یه کی دیگست
ا.ت:کی؟
جیمین:کسه مهمی نیست*خنده ضایع
بلاخره رسیدیم خونش
خونش خیلی با خونه ی تهیونگ فرق داشت
ات:فکر میکردم همتون مثله هم قصر دارین
جیمین:نه هر کدوممون خونه هامو به میل دله خودمونه
ات:خونت به دلم نشیته خیلی قشنگه
ات:میتونم بشینم؟
جیمین:حتما*لبخند
رفتم رو مبلش نشستم انقدر نرم بود که کلا رفتم تو مبل
ات:خیلی نرمه جون میده واسه خواب
یه خنده ریز زد
جیمین:میخوای اتاقتم ببینی؟
ات:حتما
از جام بلند شدمو دنبالش رفتم خونش بزرگ بود اما از اون سلطنتی ها نبود یه جورایی مدرن بود
رسیدیم به یه اتاق
جیمین:نظرت چیه؟
ا.ت:خیلی قشنگه
یه اتاق با تم سفید بود خیلی دوست داشتنی بود
رفتم رو تختش نشستم
ا.ت:عالیه واقعا خوشم میاد ازش
جیمین:خوبه
ات:ولی خب بیشتر از دو روز اینجا نیستم*لبخند
ات:امید وارم خونم زود تر درست شه
جیمین:نمیتونم در بارش چیزی بگم چون نه میخوام بری نه میخوام خونت توی اون حالت باشه
ات:هوم
جیمین:خب من میرم میتونی استراحت کنی
ات:ممنون
از اتاق رفتم بیرون
..شب..
خیلی تشنم بود گوشیمو برداشتمو ساعتو نگاه کردم ساعت ۹ صبح یود اه این باز خراب شده
با گوشیم رفتم تو اشپز خونه تا هم یه نگاه به ساعت اصلی کنمو گوشیمو درست کنم همی یه ابی بخورم
از اتاقم اومد پایین به سمت اشپز خونه
نرسیده به اشپز خونه پام لیز خورد داشتم میوفتادم که یه دست پشتم قرار گرفت
جیمین؟
چند دیقه توی همون حالت به هم خیره شده بودیم به خودم اومدم
ا.ت:ا.اگه ولم نکنی کمرم میشکنه
کشیدتم و روی پای خودم وایستادم
سرم پایین بود
ا.ت:ممنون
جیمین:بیخیال اتفاقه
جیمین:چس میخواستی
سرمو بالا کردم
ا.ت:اب. اب میخواستم
جیمین:اها میتونی بخوری
رفتم تو اشپزخونه گوشیمو گذاشتم رو کابینت توی لیوان اب ریختم در حاله خوردن بودمو با خودم فکر میکردم
ا.ت مگه دیوونه شدی چرا انقد دستوپاچلفتی ابروت جلوش رفت اگه فکر کنه نیمچه عقلی چی؟اگه فکر کنه رو مخی چی؟اگه فکر کنه ... با ابی که افتاد تو گلوم فکرم از سرم پرید
ا.ت:(سرفه)(سرفه)
جیمین:ا.ت خوبی
...
۶۷.۲k
۲۳ مرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.