ایدل مورد علاقم pt14
پارت14
ات:داداش چی میگه؟
ات:شوخیه دیگه نه؟
جنی:من عاشقه مینگ یوعم
ا.ت: غلط کرد...
مینگ یو:ات اروم باش توضیح میدم
ات:یعنی توضیح میدم این واقعا جنیه باورم نمیشه داداش گاریت کردم که دست میزاری رو نقطه ضعفم؟چرا این دختر بخواد زن داداش من شه؟
مینگ یو:ا.ت*داد
با صدای داداشم دهنمو بستم
مینگ یو:ات انتخابه منه به کسی ربط نداره جنی هیچی نمیگه ولی تو داری شورشو در میاری
ا.ت:داداش
مینگ یو:ا.ت!لطفا
با اجبارای داداشم ساکت موندم
_____
(خونه مینگ یو)
رو مبل نشسته بودم
جنی برامون قهوه اوردو نشست
ات:پس عاشق همین؟
مینگ یو:اوهوم
ات:هاه دارم دیوونه میشم اون از اتفاق صبح اینم از الان کلا امروز با من میشکل داره
داشتم قهومو بر میداشتم
مینگ یو:مگه چه اتفاقی برات افتاد
ا.ت:چی؟هیچی.هیچی نشده
ات:چند وقته؟
مینگ یو:دو هفته
ات:دوهفته؟*تعجب
ات:با جی دراگون انقدر سریع نبودیا
مینگ یو:ا.ت
ات:خیله خب ببخشید
ات:باشه من به انتخاب داداشم احترام میزارم و تورو به عنوان زن داداشم میپذیرم ولی به این راحتیا باهم کنار نمیایم
جنی:اوهوم
جنی:ولی من تورو یه جای دیگه هم دیدم
جنی:تووووو
جنی:اها تو پارک یادم اومد
ا.ت:تو پارک؟
جنی:اره دیروز داشتم میومدم خونه ی...(حرفشو خورد)
ا.ت:پس تو جنی بودی
حالا فهمیدم چیکار کردم جررر پس میدونه من ازش متنفرم
برای اینکه ضایع تر نشه گفتم
ات:خیله خب پس من رفعه زحمت میکنم
مینگ یو:میبودی
ا.ت:باید برم یه سر به خونه بزنم
مینگ یو:پس رسیدی یه زنگ بزن
ات:اها راستی گوشیم*لبخنده دندون نما
مینگ یو:گوشیت چی؟
ات:شکست
مینگ یو:شکست؟
ات:اوهوم بیخیال جیمین یکی دیگه بهم داد
ات:من رفتم خدافظ
جنی:خدافظ
مینگ یو:خدافظ
از خونه رفتم بیرون یه تاکسی گرفتم سمته خونم
««««
بلاخره رسیدم
خونم در حالتی نبود که بشه توش زندگی کرد هنوز خیلی کار داشت
اینجوری نمیشه باید یه خونه واسه خودم اجاره کنم باید با داداشم صحبت کنم
فعلا حسابی خسته ام بهتره برم خونه جیمین تاکسی گرفتمو به سمت خونه جیمین حرکت کردم زیاد نباید خونش بمونم وگرنه حسابی براش کار درست میکنم
به خونه ی جیمین رسیدم
در باز بود وارد خونه شدم که جیمین مثه صبح رو مبل نشسته بودو سرش تو کتاب بود
ا.ت:سلام*لبخند
جیمین:اومدی؟
ا.ت:اوهوم
جیمین:چی شده
ا.ت:حوصله ندارم
رفتم رو مبل نشستم
هنوز قضیه داداشم رو مخم بود
ا.ت:چطور ممکنه*داد
جیمین:ا.ت خوبی
ا.ت:نه نه موب نیستم
ا.ت:داداشم از دستم رفت*گریه الکی
جیمین:چی؟مینگ یو خوبه؟اتفاقی براش افتاده؟
ا.ت:کاش اتفاقی براش میوفتاد*گریه الکی
جیمین:نکنه با جنی کات کرده(سوتی)
ا.ت:چی؟
دستشو جلو دهنش گرفت
جیمین:هیچی
ا.ت:تو از این قضیه خبر داشتیو بهم نگفتی
با دستام میزدم به بازو هاش
جیمین:ای اخ اخ نزن
ات:چرا نگفتی
جیمین:نزن نزن نزن
ات:من تا اینجا مغزم داشت سوت میکشید
جیمین:اگه میگفتم توبیخم میکرد
ات:بازم باید میگفتی
بازم میزدمش
جیمین:بخدا نمیتونستم رو حرفش حرف بزنم
دیگه نزدم
ات:اعصابم خورده هوففف
جیمین:میدونم ازشون بدت میاد ولی این انتخاب داداشته نمیتونی داداشتو نادیده بگیری
جیمین:بعدشم جنی اونقدرام دختره بدی نیست اصن دختره بدی نیست
یکی از پاهامو به زمین کبوندم
ا.ت:ولی قرار بود من هیترشون باشم
جیمین:میدونی الان چقدر بچه شدی؟
زدم به بازوش
ات:دست از شوخی بردار
جیمین:شوخی نمیکنم به خودت تو اینه نگاه کن
ات:نمیخوام
ات:من جنیو میکشم
جیمین:نه عه این حرفا چیه همش میزنی خسته ای برو استراحت کن بدو
ات:چرا دستور میدی:|
جیمین:ا.ت!اخرش با اینکارات بلایی سره خودت میاری
جیمین:اصن جنیو میشناسی؟
ات:مگه کیه؟یه ایدوله به درد نخور
جیمین:هی راجبه ما ایدولا درست صحبت کن
ات:نه منظورم جنیه کسی که دوبار سابقه دوست پسر داشته باشه دیگه...
جیمین:خیلی زوپ قضاوت میکنیا من خوشم نمیاد
دستشو گذاشت رو دو طرفه صورتم
جیمین:ا.ت!باید کوتا بیای چون این موضوع به خودشون مربوطه
ا.ت:هوفف باشه
ا.ت:یکبار توی عمرا دارم به حرفه یکی گوش میدم
ا.ت:باشه قبول زیاده روی نمیکنم میزارم خودشون تصمیم بگیرن
ات:و...کوتاه میام
جیمین:همینه اون ا.تی که میشناختم
ات:هنوز نمیشناسیم
ات:خب من یکم استراحت میکنم خیلی خسته ام تازه باید به فکره یه خونه باشم
جیمین:خونه؟
ات:اوهوم یه اسباب کشی در راهه
جیمین:موفق باشی
ات:من همیشه موفقم
بدو بدو رفتم سمت پله ها که پام گیر کردو افتادم
ات:من خوبم
فکم خورد شد
بلند شدمو اروم اروم رفتم تو اتاقمو لباسامو عوض کردم یه بویی به مشامم میخورد به بویه سوختنی!این بویه چیه؟
بدو بدو رفتم پایین که دیدم...
ات:داداش چی میگه؟
ات:شوخیه دیگه نه؟
جنی:من عاشقه مینگ یوعم
ا.ت: غلط کرد...
مینگ یو:ات اروم باش توضیح میدم
ات:یعنی توضیح میدم این واقعا جنیه باورم نمیشه داداش گاریت کردم که دست میزاری رو نقطه ضعفم؟چرا این دختر بخواد زن داداش من شه؟
مینگ یو:ا.ت*داد
با صدای داداشم دهنمو بستم
مینگ یو:ات انتخابه منه به کسی ربط نداره جنی هیچی نمیگه ولی تو داری شورشو در میاری
ا.ت:داداش
مینگ یو:ا.ت!لطفا
با اجبارای داداشم ساکت موندم
_____
(خونه مینگ یو)
رو مبل نشسته بودم
جنی برامون قهوه اوردو نشست
ات:پس عاشق همین؟
مینگ یو:اوهوم
ات:هاه دارم دیوونه میشم اون از اتفاق صبح اینم از الان کلا امروز با من میشکل داره
داشتم قهومو بر میداشتم
مینگ یو:مگه چه اتفاقی برات افتاد
ا.ت:چی؟هیچی.هیچی نشده
ات:چند وقته؟
مینگ یو:دو هفته
ات:دوهفته؟*تعجب
ات:با جی دراگون انقدر سریع نبودیا
مینگ یو:ا.ت
ات:خیله خب ببخشید
ات:باشه من به انتخاب داداشم احترام میزارم و تورو به عنوان زن داداشم میپذیرم ولی به این راحتیا باهم کنار نمیایم
جنی:اوهوم
جنی:ولی من تورو یه جای دیگه هم دیدم
جنی:تووووو
جنی:اها تو پارک یادم اومد
ا.ت:تو پارک؟
جنی:اره دیروز داشتم میومدم خونه ی...(حرفشو خورد)
ا.ت:پس تو جنی بودی
حالا فهمیدم چیکار کردم جررر پس میدونه من ازش متنفرم
برای اینکه ضایع تر نشه گفتم
ات:خیله خب پس من رفعه زحمت میکنم
مینگ یو:میبودی
ا.ت:باید برم یه سر به خونه بزنم
مینگ یو:پس رسیدی یه زنگ بزن
ات:اها راستی گوشیم*لبخنده دندون نما
مینگ یو:گوشیت چی؟
ات:شکست
مینگ یو:شکست؟
ات:اوهوم بیخیال جیمین یکی دیگه بهم داد
ات:من رفتم خدافظ
جنی:خدافظ
مینگ یو:خدافظ
از خونه رفتم بیرون یه تاکسی گرفتم سمته خونم
««««
بلاخره رسیدم
خونم در حالتی نبود که بشه توش زندگی کرد هنوز خیلی کار داشت
اینجوری نمیشه باید یه خونه واسه خودم اجاره کنم باید با داداشم صحبت کنم
فعلا حسابی خسته ام بهتره برم خونه جیمین تاکسی گرفتمو به سمت خونه جیمین حرکت کردم زیاد نباید خونش بمونم وگرنه حسابی براش کار درست میکنم
به خونه ی جیمین رسیدم
در باز بود وارد خونه شدم که جیمین مثه صبح رو مبل نشسته بودو سرش تو کتاب بود
ا.ت:سلام*لبخند
جیمین:اومدی؟
ا.ت:اوهوم
جیمین:چی شده
ا.ت:حوصله ندارم
رفتم رو مبل نشستم
هنوز قضیه داداشم رو مخم بود
ا.ت:چطور ممکنه*داد
جیمین:ا.ت خوبی
ا.ت:نه نه موب نیستم
ا.ت:داداشم از دستم رفت*گریه الکی
جیمین:چی؟مینگ یو خوبه؟اتفاقی براش افتاده؟
ا.ت:کاش اتفاقی براش میوفتاد*گریه الکی
جیمین:نکنه با جنی کات کرده(سوتی)
ا.ت:چی؟
دستشو جلو دهنش گرفت
جیمین:هیچی
ا.ت:تو از این قضیه خبر داشتیو بهم نگفتی
با دستام میزدم به بازو هاش
جیمین:ای اخ اخ نزن
ات:چرا نگفتی
جیمین:نزن نزن نزن
ات:من تا اینجا مغزم داشت سوت میکشید
جیمین:اگه میگفتم توبیخم میکرد
ات:بازم باید میگفتی
بازم میزدمش
جیمین:بخدا نمیتونستم رو حرفش حرف بزنم
دیگه نزدم
ات:اعصابم خورده هوففف
جیمین:میدونم ازشون بدت میاد ولی این انتخاب داداشته نمیتونی داداشتو نادیده بگیری
جیمین:بعدشم جنی اونقدرام دختره بدی نیست اصن دختره بدی نیست
یکی از پاهامو به زمین کبوندم
ا.ت:ولی قرار بود من هیترشون باشم
جیمین:میدونی الان چقدر بچه شدی؟
زدم به بازوش
ات:دست از شوخی بردار
جیمین:شوخی نمیکنم به خودت تو اینه نگاه کن
ات:نمیخوام
ات:من جنیو میکشم
جیمین:نه عه این حرفا چیه همش میزنی خسته ای برو استراحت کن بدو
ات:چرا دستور میدی:|
جیمین:ا.ت!اخرش با اینکارات بلایی سره خودت میاری
جیمین:اصن جنیو میشناسی؟
ات:مگه کیه؟یه ایدوله به درد نخور
جیمین:هی راجبه ما ایدولا درست صحبت کن
ات:نه منظورم جنیه کسی که دوبار سابقه دوست پسر داشته باشه دیگه...
جیمین:خیلی زوپ قضاوت میکنیا من خوشم نمیاد
دستشو گذاشت رو دو طرفه صورتم
جیمین:ا.ت!باید کوتا بیای چون این موضوع به خودشون مربوطه
ا.ت:هوفف باشه
ا.ت:یکبار توی عمرا دارم به حرفه یکی گوش میدم
ا.ت:باشه قبول زیاده روی نمیکنم میزارم خودشون تصمیم بگیرن
ات:و...کوتاه میام
جیمین:همینه اون ا.تی که میشناختم
ات:هنوز نمیشناسیم
ات:خب من یکم استراحت میکنم خیلی خسته ام تازه باید به فکره یه خونه باشم
جیمین:خونه؟
ات:اوهوم یه اسباب کشی در راهه
جیمین:موفق باشی
ات:من همیشه موفقم
بدو بدو رفتم سمت پله ها که پام گیر کردو افتادم
ات:من خوبم
فکم خورد شد
بلند شدمو اروم اروم رفتم تو اتاقمو لباسامو عوض کردم یه بویی به مشامم میخورد به بویه سوختنی!این بویه چیه؟
بدو بدو رفتم پایین که دیدم...
۷۶.۰k
۲۳ مرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.