__عروسک خانوم من__

p57

....اینقدر جمع میکنم که باند خوب باشه....فقط بیا بگو شوخی بود دوباره نمیخوای ترکم کنی...اینبار برا همیشه


ا.ت ویو
پرواز تقریبا تموم شده بود تا پرواز بعدی به انگلیس یه روز باید بین راه بمونم فقط امیدوارم زود فرود بیایم

بعد از چندین دقیقه علام کردن که مسافران میتونن خارج شن و ا.ت با این حرف گوشیش رو روشن کرد و با دیدن ۳۰ تماس از[مرتیکه عوضی] خنده‌ای زد و رفت توی پیاماش که دید کوک نوشته[دعا کن گیرم نیفتی چون ارچی دیدی از چشم خودت دیدی...میکشمت عروسک جون که حالا برا من از این کثافت کاریا میکنی؟پیدات میکنم]
نمی‌دونست چرا اما ترسید...بدجور

÷ا.ت پاشو بریم سفر تموم شد خانومم
لبخندی زد و گوشیشو انداخت تو کیفش و دست یونگی رو گرفت و آمدن بیرون و خدمتکارا چمدونا رو اوردن
ا.ت: پرواز بعدی کی هست؟
÷۱۲ ساعت دیگه
ا.ت: خیلیه من خستم میخوام برگردم خدا(خیلی اروم)

یهو ا.ت از رو زمین بلند شد که جیغ خفیفی کشید و به آدمی که بلندش کرد نگاه کرد
÷من گوشای تیزی دارم قربان باید از اول میگفتی خسته‌ای

یونگی همونجور براید بردش تو ماشین و خوابوندش رو صندلی و ا.ت هیچ مخالفتی نداشت
■■■■
بیست دقیقه ای تو لابی بود و سیگار میکشید و با سوختن سیگار خاطرهاشم آتیش میگرفتن گرمی اون دود باعث می‌شد قلبی که دوباره سرد شده مشتاق گرم شدن شه اما اینبار نه
دو ماهه زندگیش کلی فرق کرده بود اون دختر تونسته بود باز بهش خنجر بزنه اما اینبار بار آخر بود اون پولی که سه برابر کل سرما الانش بود رو حتی بیشتر حاظر بود بده که زمان برگرده و هیچوقت ا.ت به پستش نخوره
چند تقه ای به در خورد و صدای نازکی امد و در باز شد بدون تکون خوردن جوابشو داد
کوک: خوب زود امدی
*هرچی ددی بخواد
سیگارو خاموش کرد و با لبخندی برگشت سمت دختر خدمتکار و رفت پشتش ایستاد و شروع کرد به مک زدن گردنش و با دستش در رو قفل کرد اه و ناله دختر بلند شده بود کوک نشست رو تخت و به دختر نگاه کرد که اونم نشست روی پای کوک
کوک: خوشگل شدی خانومی...بد داری دلبری میکنی
*چشمات خوشگل میبینه ددی
کوک لباسای دختر رو در آورد و لباسای خودشم در اورد و بردش رو تخت امشب کار این دخترو تموم میکرد چرا کسی باید تعجب کنه آخه همه عمارت بالخره برگشته بود به حالت عادیش اون دو ماه که ا.ت اونجا بود صدای خنده همه به گوش می‌رسید خدمتکارا هم کارشون خیلی کم شده بود چون کوک بخاطر اون خدمتکار بقیه رو یه مدت مرخصی داده بود که البته بهونه بود اون میخواست فقط با اون دختر زندگی کنه و بس اما هر بار که اون دختر ترکش کرده بود کاری کرده بود از هرچی زن هست متنفر بشه...الان دو ماه تموم شده بود که هیچ یه ساله....
۲۰❤️🩸🤡
دیدگاه ها (۴)

__عروسک خانوم من__

لایو جیهوپ رو دیدید

__عروسک خانوم من__

سناریو...

🖤مافیای من🖤

پارت ۸۰ فیک ازدواج مافیایی

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط