shadows murderer:قاتل سایه ها
shadows murderer:قاتل سایه ها
part:3۷
جنی سمت درچه میره و سعی میکنه بازش کنه.
جنی: اونطوری اونجا واینستا...بیا کمکم کن
تهیونگ: خیلی خب
تهیونگ به جنی کمک میکنه و به هر سختی که شده اون دریچه رو باز میکنن.
جنی: این برگه ها چیه؟
دستش رو جلو میبره و برگه هارو بر میداره و بعد یکی یکی شروع به خوندن برگه های داستان لیسا میکنه.
جنی: اوه خدای من (شوکه)
تهیونگ: چطور ممکنه؟ (شوکه)
"ساعت 12:00 شب_پیش لیسا"
حسابی خسته شده بود. در رو آهسته باز کرد و وارد خونه شد.
لیسا: اوه خدای من...(ترسید)
جنی: بلاخره اومدی؟ منتظرت بودم
لیسا: جنی، تهیونگ شما اینجا چیکار میکنید؟ چطوری اومدید تو؟
جنی: این فعلا مهم نیست...باید باهات حرف بزنیم
لیسا: درباره ی چی؟
جنی برگه هارو روی میز لیسا میزاره و جدی لب میزنه: درباره ی اینا
با دیدن برگه ها حالت چهره ی متعجبش رو از دست داد و دست پاچه و شوکه پرسید: اینا رو از کجا پیدا کردی؟
جنی: از همونجایی که قایمشون کرده بودی
لیسا: پس بگو...اومدی خونه ی منو گشتی؟ (پوزخند)
جنی: بحثو عوض نکن...بهم بگو اینا چیه؟
لیسا: چیه جز یه مشت برگه های داستان
جنی: فقط یه مشت برگه؟
لیسا: نکنه انتظار داری مدارک قتل باشه؟
جنی: پس چجوری توی این یه مشت برگه جز به جزع قتلایی که جی کی انجام داده رو نوشتی بدون این که کسی بهت بگه، اونم چند روز قبل از انجام شدنش؟ (با داد)
لیسا: درباره ی چی حرف میزنی؟
تهیونگ: خودتو به اون راه نزن لیسا...تو همیشه پای برگه هایی که مینویسی تاریخ میزنی. این تاریخا مال چند روز قبل از این قتلاست...پس نشون میده تو از همشون خبر داشتی
لیسا: ببینم جنی تو که به من مشکوک نیستی؟ (آیا میدانستید مشکوک چیست؟ به جونگ کوکی که مشهد بره میگن مشکوک یاح یاح 😂😂)
جنی فقط سرش رو پایین میندازه و میگه: باهامون همکاری کن لیسا
لیسا که از شدت شوک پاهاش میلرزید روی صندلی میشینه و جنی ادامه میده: خودت میدونی که من اندازه ی خواهرم دوست دارم و بهت بیشتر از خودم اعتماد دارم...هنوزم همینجوریه پس خواهش میکنم توهم بهم اعتماد کنه و حرفی رو که تو دلت سنگینی میکنه به زبون بیار...اعتمادی که بهت دارمو نابود نکن
#فیک
#ایتزی#مامامو#بی_تی_اس#بلک_پینک#اکسو#ایستریکیدز#استرو#بی_تی_بی#اسمر_فود#بی_ال#مد_گل#مدگل#پریسا#سرنا#کیوت#جین#جیمین#تیهونگ#جونگ_کوک#نامجون#شوگا#رزی#لیسا#جنی#جیسو#چانویول#دی_و#موکبانگ#السا#انا#شاد#خنده#مستر#جهیزیه
part:3۷
جنی سمت درچه میره و سعی میکنه بازش کنه.
جنی: اونطوری اونجا واینستا...بیا کمکم کن
تهیونگ: خیلی خب
تهیونگ به جنی کمک میکنه و به هر سختی که شده اون دریچه رو باز میکنن.
جنی: این برگه ها چیه؟
دستش رو جلو میبره و برگه هارو بر میداره و بعد یکی یکی شروع به خوندن برگه های داستان لیسا میکنه.
جنی: اوه خدای من (شوکه)
تهیونگ: چطور ممکنه؟ (شوکه)
"ساعت 12:00 شب_پیش لیسا"
حسابی خسته شده بود. در رو آهسته باز کرد و وارد خونه شد.
لیسا: اوه خدای من...(ترسید)
جنی: بلاخره اومدی؟ منتظرت بودم
لیسا: جنی، تهیونگ شما اینجا چیکار میکنید؟ چطوری اومدید تو؟
جنی: این فعلا مهم نیست...باید باهات حرف بزنیم
لیسا: درباره ی چی؟
جنی برگه هارو روی میز لیسا میزاره و جدی لب میزنه: درباره ی اینا
با دیدن برگه ها حالت چهره ی متعجبش رو از دست داد و دست پاچه و شوکه پرسید: اینا رو از کجا پیدا کردی؟
جنی: از همونجایی که قایمشون کرده بودی
لیسا: پس بگو...اومدی خونه ی منو گشتی؟ (پوزخند)
جنی: بحثو عوض نکن...بهم بگو اینا چیه؟
لیسا: چیه جز یه مشت برگه های داستان
جنی: فقط یه مشت برگه؟
لیسا: نکنه انتظار داری مدارک قتل باشه؟
جنی: پس چجوری توی این یه مشت برگه جز به جزع قتلایی که جی کی انجام داده رو نوشتی بدون این که کسی بهت بگه، اونم چند روز قبل از انجام شدنش؟ (با داد)
لیسا: درباره ی چی حرف میزنی؟
تهیونگ: خودتو به اون راه نزن لیسا...تو همیشه پای برگه هایی که مینویسی تاریخ میزنی. این تاریخا مال چند روز قبل از این قتلاست...پس نشون میده تو از همشون خبر داشتی
لیسا: ببینم جنی تو که به من مشکوک نیستی؟ (آیا میدانستید مشکوک چیست؟ به جونگ کوکی که مشهد بره میگن مشکوک یاح یاح 😂😂)
جنی فقط سرش رو پایین میندازه و میگه: باهامون همکاری کن لیسا
لیسا که از شدت شوک پاهاش میلرزید روی صندلی میشینه و جنی ادامه میده: خودت میدونی که من اندازه ی خواهرم دوست دارم و بهت بیشتر از خودم اعتماد دارم...هنوزم همینجوریه پس خواهش میکنم توهم بهم اعتماد کنه و حرفی رو که تو دلت سنگینی میکنه به زبون بیار...اعتمادی که بهت دارمو نابود نکن
#فیک
#ایتزی#مامامو#بی_تی_اس#بلک_پینک#اکسو#ایستریکیدز#استرو#بی_تی_بی#اسمر_فود#بی_ال#مد_گل#مدگل#پریسا#سرنا#کیوت#جین#جیمین#تیهونگ#جونگ_کوک#نامجون#شوگا#رزی#لیسا#جنی#جیسو#چانویول#دی_و#موکبانگ#السا#انا#شاد#خنده#مستر#جهیزیه
۱۳.۲k
۲۹ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.