shadows murderer:قاتل سایه ها
shadows murderer:قاتل سایه ها
part:36
"ساعت 9:00 شب_خونه لیسا"
آروم درو باز میکنه و وارد خونه میشه. همه جا تاریک بود پس چراغ قوه رو روشن میکنه.
جنی: خب باید از کجا شروع کنم؟
سمت اتاق لیسا میره و میخواد درو باز کنه که یکی دستشو میگیره.
"آرامگاه پارک هه ری (مامان لیسا)"
لیسا: جونگ کوکم رفت. فکر نمیکردم انقدر وابستش بشم که نبودش انقدر برام سخت باشه....ای کاش هیچ وقت دست به نوشتن اون داستان نمیزدم، اینجوری جنی اونی انقدر پریشون نبود، جونگ کوک هیچ وقت منو مقصر نمیدونست و زندگیم وابسته به یه نفر دیگه نمیشد
به عکس مادرش نگاه میکنه و ادامه میده: تو بهم بگو چیکار کنم...این درسته عاشق آدمی بشم که خودم ازش یه قاتل ساختم و زندگیش رو تباه کردم؟
سرشو پایین میندازه.
لیسا: قطعا نه...این عشق عاقلانه نیست. دیوونگیه
"خونه لیسا"
تهیونگ: معلوم هست داری چیکار میکنی؟
جنی: به به جناب کیم...عجیبه که اینجا میبینمتون
تهیونگ: مسخره بازی در نیار مگه بهت نگفتم این کار درست نیست؟
جنی: مگه تو خودتو کنار نکشیدی؟...پس به تو ربطی نداره
تهیونگ: الانه که لیسا بیاد...اگه ببینه میدونی...
جنی: اون حالا حالاها نمیاد. امروز سالگرد فوت مادرشه
تهیونگ: اگه بهت ثابت بشه لیسا چیزی نمیدونه تمومش میکنی؟
جنی: خودمم واسه همین اینجام، تا به خودم ثابت کنم
جنی درو باز میکنه و وارد اتاق لیسا میشه، تهیونگ هم پشت سرش میاد.
جنی و تهیونگ شروع به گشتن میکنن و همه جا رو میگردن اما چیزی پیدا نمیکنن.
تهیونگ: بهت که گفتم چیزی پیدا نمیکنی
جنی روی زمین میشینه و کلافه دستاشو روی سرش میزاره که چشمش به اون دریچه میوفته.
جنی: اونو ببین
تهیونگ: چیو؟
جنی سمت دریچه میره و...
#فیک
#ایتزی#مامامو#بی_تی_اس#بلک_پینک#اکسو#ایستریکیدز#استرو#بی_تی_بی#اسمر_فود#بی_ال#مد_گل#مدگل#پریسا#سرنا#کیوت#جین#جیمین#تیهونگ#جونگ_کوک#نامجون#شوگا#رزی#لیسا#جنی#جیسو#چانویول#دی_و#موکبانگ#السا#انا#شاد#خنده#مستر#جهیزیه
part:36
"ساعت 9:00 شب_خونه لیسا"
آروم درو باز میکنه و وارد خونه میشه. همه جا تاریک بود پس چراغ قوه رو روشن میکنه.
جنی: خب باید از کجا شروع کنم؟
سمت اتاق لیسا میره و میخواد درو باز کنه که یکی دستشو میگیره.
"آرامگاه پارک هه ری (مامان لیسا)"
لیسا: جونگ کوکم رفت. فکر نمیکردم انقدر وابستش بشم که نبودش انقدر برام سخت باشه....ای کاش هیچ وقت دست به نوشتن اون داستان نمیزدم، اینجوری جنی اونی انقدر پریشون نبود، جونگ کوک هیچ وقت منو مقصر نمیدونست و زندگیم وابسته به یه نفر دیگه نمیشد
به عکس مادرش نگاه میکنه و ادامه میده: تو بهم بگو چیکار کنم...این درسته عاشق آدمی بشم که خودم ازش یه قاتل ساختم و زندگیش رو تباه کردم؟
سرشو پایین میندازه.
لیسا: قطعا نه...این عشق عاقلانه نیست. دیوونگیه
"خونه لیسا"
تهیونگ: معلوم هست داری چیکار میکنی؟
جنی: به به جناب کیم...عجیبه که اینجا میبینمتون
تهیونگ: مسخره بازی در نیار مگه بهت نگفتم این کار درست نیست؟
جنی: مگه تو خودتو کنار نکشیدی؟...پس به تو ربطی نداره
تهیونگ: الانه که لیسا بیاد...اگه ببینه میدونی...
جنی: اون حالا حالاها نمیاد. امروز سالگرد فوت مادرشه
تهیونگ: اگه بهت ثابت بشه لیسا چیزی نمیدونه تمومش میکنی؟
جنی: خودمم واسه همین اینجام، تا به خودم ثابت کنم
جنی درو باز میکنه و وارد اتاق لیسا میشه، تهیونگ هم پشت سرش میاد.
جنی و تهیونگ شروع به گشتن میکنن و همه جا رو میگردن اما چیزی پیدا نمیکنن.
تهیونگ: بهت که گفتم چیزی پیدا نمیکنی
جنی روی زمین میشینه و کلافه دستاشو روی سرش میزاره که چشمش به اون دریچه میوفته.
جنی: اونو ببین
تهیونگ: چیو؟
جنی سمت دریچه میره و...
#فیک
#ایتزی#مامامو#بی_تی_اس#بلک_پینک#اکسو#ایستریکیدز#استرو#بی_تی_بی#اسمر_فود#بی_ال#مد_گل#مدگل#پریسا#سرنا#کیوت#جین#جیمین#تیهونگ#جونگ_کوک#نامجون#شوگا#رزی#لیسا#جنی#جیسو#چانویول#دی_و#موکبانگ#السا#انا#شاد#خنده#مستر#جهیزیه
۱۸.۳k
۲۷ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۵۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.