آن داغ ننگ خورده که میخندید

آن داغ ننگ خورده که میخندید
بر طعنه های بیهده،
من بودم

گفتم:
که بانگ هستی خود باشم
اما دریغ و درد
که "زن" بودم.
 

#فروغ_فرخزاد
دیدگاه ها (۱)

چه اندوه باربزرگ می شویمکه بمیریم. #شمس_لنگرودی

نسبتِ ماتوی واژه ی دوست نمیگنجد...آنقدر هم نزدیک نیستیم،که ب...

خبرت هست ؟ که از خویش خبر نیست مراگذری کن که زغم راه گذر نیس...

آخرش روزی بهار خنده هامان می رسدپس بیا با عشق، فصل بغضمان را...

هیچ وقت یادم نمیره که چقدر درد کشیدیم چقدر غم خوردم چقدر نگا...

پارت ۳ ا.ت ویو آخ آخ سرم چقدر درد میکنه کم کم همچی برام واضح...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط