یک روز رویایی
پارت۱۸🍷
رفتم بین جمعیت ک دیدم یه پسری تکیه داده ب ماشین(مرسدس بنز همونی ک ا.ت دوست داشت)..جونگ کوک؟...همه ی دخترای دانشگاه داشتن غش و ضعف میرفتن..سرشو بالا گرفت و منو نگاه کرد
ا.ت:ترو خدا .... الان بدبخت میشم(زیر لب گفت)
جونگ کوک برام دست تکون داد ک همه برگشتن سمت من..یه لبخندی از روی استرس زدم
ا.ت:چیزه..رهگذره با من کار نداره
جونگ کوک: ا.ت...
نگاها بهم بدتر شد
بدو بدو رفتم سمتش و یخ لبخند فیک زدم
ا.ت:اینجا چیکار میکنی؟
جونگ کوک: اومدم دنبالت
ا.ت:جلو دانشگاه(با حرس ولی لبخند روی لب ک کسی شک نکنه)
جونگ کوک:ب من چه..میخاستی دیروز بگی ت فقط یه روز ت عمارت میمونی
ا.ت:بریم فقط بریم
جونگ کوک در ماشینو باز کرد و سوار شدم و خودشم پشت فرمون نشست و حرکت کرد
ا.ت:بدبخت شدم...نمیتونستی یه خبر بدی؟
جونگ کوک:ببخشینا ولی مگ شمارتو داشتم؟..بعدشم مگه بده یه پسر کراش بیاد دنبالت؟..چیه نکنه دوس پسرت اونجا بود؟
ا.ت:من دوس پسر ندارم..من توی دانشگاه یه ادم بی حاشیم و دوس ندارم کسی دورو ورم باشه ولی با این کاری ک امروز جنابالی کردی از فردا قراره همه بریزن سرم ک بفهمن ت کیی
جونگ کوک:خب بگو نامزدتم؟
ا.ت:نامزدم؟ فراموش کردی همش فیلم بود؟
جونگ کوک:ضمن اطلاع انگشتر نامزدیمون هنوز دستته
یه نگاهی ب انگشتر انداختم
ا.ت:فراموش کرده بودم...حالا اومدی اینو پس بگیری؟
جونگ کوک:نه..کارت داشتم
ا.ت:بگو..از اینجا باید بریم سر کار
جونگ کوک:چرا مامانت فک میکرد ت ساعت ۶ کلاسات تموم میشن؟
ا.ت:چون خبر نداره بعد کلاس میرم سر کار..سوال بعدی
جونگ کوک:بریم خرید؟
ا.ت: نه سوال بعدی
جونگ کوک:چرا؟
ا.ت:میگم سر کار باید برم
جونگ کوک:مرخصی بگیر
ا.ت:دیروزم به خاطر برنامه ی جنابالی مرخصی گرفتم..نرم جرم میده..کلن ۳ ساعت میرم و همشم مرخصی میگیرم معلومه اخراجم میکنه
جونگ کوک:خب اخراج کنه
ا.ت:ببخشید ولی ما مثل شما پولدار نیستیم
همون لحظه گوشیم زنگ خورد
ا.ت:شت رئیسمه...الو..سلام...بله بله الان میام..متاسفم
(ویو نویسنده)
صدای داد رئیس ا.ت از پشت گوشی میومد..جونگ کوک عصبی شد و گوشیو از ا.ت گرفت
جونگ کوک:بار اخرت باشه اینطوری سر یه دختر داد میکشی فهمیدی؟..دیگم نمیاد سر کار..بهش زنگ بزنی پارت میکنه
و گوشیو قطع کرد..ا.ت شکه شده بود و خیره مونده بود ب جونگ کوک
جونگ کوک:بریم خرید؟
ا.ت از عصبانیت شروع به خندیدن کرد و جونگ کوکم متوجه ی اینکه این خنده ی عصبیه شده بود
ا.ت:زدی از کار بی کارم کردی بعد میگی بربم خرید؟ عجب رویی داری
جونگ کوک:فردا شب خونه ی عموم دعوتم..توعم باید بیای..مثلن نامزدمی
ا.ت:مگه قضیه نامزدی تموم نشد؟
جونگ کوک:ببین یه هفته..یه هفته فقط کنارم باش ب عنوان نامزدم بعد هرجا خاستی برو دیگ کاریت ندارم..برای این یه هفته پول کل ترم های دانشگاتو میدم
رفتم بین جمعیت ک دیدم یه پسری تکیه داده ب ماشین(مرسدس بنز همونی ک ا.ت دوست داشت)..جونگ کوک؟...همه ی دخترای دانشگاه داشتن غش و ضعف میرفتن..سرشو بالا گرفت و منو نگاه کرد
ا.ت:ترو خدا .... الان بدبخت میشم(زیر لب گفت)
جونگ کوک برام دست تکون داد ک همه برگشتن سمت من..یه لبخندی از روی استرس زدم
ا.ت:چیزه..رهگذره با من کار نداره
جونگ کوک: ا.ت...
نگاها بهم بدتر شد
بدو بدو رفتم سمتش و یخ لبخند فیک زدم
ا.ت:اینجا چیکار میکنی؟
جونگ کوک: اومدم دنبالت
ا.ت:جلو دانشگاه(با حرس ولی لبخند روی لب ک کسی شک نکنه)
جونگ کوک:ب من چه..میخاستی دیروز بگی ت فقط یه روز ت عمارت میمونی
ا.ت:بریم فقط بریم
جونگ کوک در ماشینو باز کرد و سوار شدم و خودشم پشت فرمون نشست و حرکت کرد
ا.ت:بدبخت شدم...نمیتونستی یه خبر بدی؟
جونگ کوک:ببخشینا ولی مگ شمارتو داشتم؟..بعدشم مگه بده یه پسر کراش بیاد دنبالت؟..چیه نکنه دوس پسرت اونجا بود؟
ا.ت:من دوس پسر ندارم..من توی دانشگاه یه ادم بی حاشیم و دوس ندارم کسی دورو ورم باشه ولی با این کاری ک امروز جنابالی کردی از فردا قراره همه بریزن سرم ک بفهمن ت کیی
جونگ کوک:خب بگو نامزدتم؟
ا.ت:نامزدم؟ فراموش کردی همش فیلم بود؟
جونگ کوک:ضمن اطلاع انگشتر نامزدیمون هنوز دستته
یه نگاهی ب انگشتر انداختم
ا.ت:فراموش کرده بودم...حالا اومدی اینو پس بگیری؟
جونگ کوک:نه..کارت داشتم
ا.ت:بگو..از اینجا باید بریم سر کار
جونگ کوک:چرا مامانت فک میکرد ت ساعت ۶ کلاسات تموم میشن؟
ا.ت:چون خبر نداره بعد کلاس میرم سر کار..سوال بعدی
جونگ کوک:بریم خرید؟
ا.ت: نه سوال بعدی
جونگ کوک:چرا؟
ا.ت:میگم سر کار باید برم
جونگ کوک:مرخصی بگیر
ا.ت:دیروزم به خاطر برنامه ی جنابالی مرخصی گرفتم..نرم جرم میده..کلن ۳ ساعت میرم و همشم مرخصی میگیرم معلومه اخراجم میکنه
جونگ کوک:خب اخراج کنه
ا.ت:ببخشید ولی ما مثل شما پولدار نیستیم
همون لحظه گوشیم زنگ خورد
ا.ت:شت رئیسمه...الو..سلام...بله بله الان میام..متاسفم
(ویو نویسنده)
صدای داد رئیس ا.ت از پشت گوشی میومد..جونگ کوک عصبی شد و گوشیو از ا.ت گرفت
جونگ کوک:بار اخرت باشه اینطوری سر یه دختر داد میکشی فهمیدی؟..دیگم نمیاد سر کار..بهش زنگ بزنی پارت میکنه
و گوشیو قطع کرد..ا.ت شکه شده بود و خیره مونده بود ب جونگ کوک
جونگ کوک:بریم خرید؟
ا.ت از عصبانیت شروع به خندیدن کرد و جونگ کوکم متوجه ی اینکه این خنده ی عصبیه شده بود
ا.ت:زدی از کار بی کارم کردی بعد میگی بربم خرید؟ عجب رویی داری
جونگ کوک:فردا شب خونه ی عموم دعوتم..توعم باید بیای..مثلن نامزدمی
ا.ت:مگه قضیه نامزدی تموم نشد؟
جونگ کوک:ببین یه هفته..یه هفته فقط کنارم باش ب عنوان نامزدم بعد هرجا خاستی برو دیگ کاریت ندارم..برای این یه هفته پول کل ترم های دانشگاتو میدم
- ۱۲.۷k
- ۲۴ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۹)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط