یک روز رویایی
پارت ۱۹🍷
(ویو ا.ت)
یکمی فک کردم
ا.ت:خیل خب..کل شهریه ی ترم هایی ک باید برم رو میدی منم یه هفته نقش نامزدتو بازی میکنم..ولی فقط نقش نامزد نه خدمتکارت
جونگ کوک:خدمتکارم نیستی ک
ا.ت:پس چرا باید باهات بیام خرید؟
جونگ کوک:خیل خب سر این بهت حقوق میدم
ا.ت:حله..بریم پاساژ
یه فروشگاه خیلی بزرگ بود
جونگ کوک:اول برا من خرید میکنیم
ا.ت:مگه غیر از اینه؟
جونگ کوک:بعدش برا ت
ا.ت:چرا؟
جونگ کوک:چون قراره باهم بریم مهمونی
ا.ت:من خودم لباس دارم
جونگ کوک:ولی میخام خودم برات بخرم
ا.ت:میخای پول خرج کنی خرج کن منم از خدامه یکی برام لباس بخره
رفتیم داخل..اول رفتیم داخل پاساژ لباس مردونه..جونگ کوک رفت پرو کنه منم نشستم رو کاناپه..اومد بیرون
ا.ت:زیادی رنگش جیغه
.
ا.ت:زیادی شیکه
.
ا.ت:رنگش زشته
.
ا.ت:تظرت چیه کت و شلوار نپوشی؟
.
ا.ت:گشاده
.
ا.ت:این عالیهههه
لباس رو خریدیم و رفتیم عطر فروشی
ا.ت:این زیادی شیرینه
.
ا.ت:این بده
.
ا.ت:این بو گند میده
.
ا.ت:اوممم بوی عطر تلخ تابستونی واقعن قشنگه
بعد رفتیم کفش بخریم
ا.ت:این نه
.
ا.ت:به لباست نمیاد
.
ا.ت:بی ریخته
.
ا.ت:زیادی درازت نکرده؟
.
ا.ت:اومم رنگشم خوبه..همینو برمیداریم
از پاساژ رفتیم بیرون
جونگ کوک:خب حالا نوبت خریدای توعه
رفتیم پاساژ لباس زنونه..جونگ کوک نشست رو کاناپه و من رفتم لباس پرو کنم
جونگ کوک:تنگه
.
جونگ کوک:کوتاهه
.
جونگ کوک:همه چیت معلومه
.
جونگ کوک:رنگش بی ریخته
.
جونگ کوک:این اصن لباسه؟
.
جونگ کوک:شونه هات زیادی مشخصه
ا.ت:ولی دوسش دارم
جونگ کوک:نه
.
جونگ کوک:این خوبه
موقع خرید جونگ کوک اون لباسی ک خوشم اومده بود رو هم خرید
بعد رفتم لوازم ارایشی
جونگ کوک:من چیزی از اینا سر در نمیارم خودت انتخاب کن
هرچی دم دستم اومد رو ورداشتم
جونگ کوک:یه شبه ورشکستم کردی
ا.ت:خودت خاستی
لوازم رو خرید و بعد رفتیم کفش فروشی
جونگ کوک:این خیلی پاشنش بلنده
.
جونگ کوک:زشته
.
جونگ کوک:با این پات اسیب میبینه
.
جونگ کوک:رنگش ب لباست نمیاد
.
جونگ کوک:خوبه
بلخره خریدامونو کردیم...ساعت ۶ بود.. سوار ماشین شدیم و رفتیم سمت عمارت
ا.ت:خیلی گشنمه
جونگ کوک:بریم خونه ناهار
رسیدیم ب عمارت..از ماشین پیدا شدیم و رفتیم داخل..نصف خریدا دست من بود نصفش دست جونگ کوک..بابای جونگ کوک نشسته بود رو مبل و چنتا پرونده رو داشت نگاه میکرد و بعضی اطلاعات رو وارد لپ تاپش میکرد..همون لحظه مامانم با یه بشقاب ک توش یه لیوان لاته بود اومد
مامان:ا.ت؟
ا.ت:ما..مامان
.
.
.
امیدوارم خوشتون بیاد
پارت بعدی رو ک گذاشتم عکس لباساشون هم میزارم❤🍷
(ویو ا.ت)
یکمی فک کردم
ا.ت:خیل خب..کل شهریه ی ترم هایی ک باید برم رو میدی منم یه هفته نقش نامزدتو بازی میکنم..ولی فقط نقش نامزد نه خدمتکارت
جونگ کوک:خدمتکارم نیستی ک
ا.ت:پس چرا باید باهات بیام خرید؟
جونگ کوک:خیل خب سر این بهت حقوق میدم
ا.ت:حله..بریم پاساژ
یه فروشگاه خیلی بزرگ بود
جونگ کوک:اول برا من خرید میکنیم
ا.ت:مگه غیر از اینه؟
جونگ کوک:بعدش برا ت
ا.ت:چرا؟
جونگ کوک:چون قراره باهم بریم مهمونی
ا.ت:من خودم لباس دارم
جونگ کوک:ولی میخام خودم برات بخرم
ا.ت:میخای پول خرج کنی خرج کن منم از خدامه یکی برام لباس بخره
رفتیم داخل..اول رفتیم داخل پاساژ لباس مردونه..جونگ کوک رفت پرو کنه منم نشستم رو کاناپه..اومد بیرون
ا.ت:زیادی رنگش جیغه
.
ا.ت:زیادی شیکه
.
ا.ت:رنگش زشته
.
ا.ت:تظرت چیه کت و شلوار نپوشی؟
.
ا.ت:گشاده
.
ا.ت:این عالیهههه
لباس رو خریدیم و رفتیم عطر فروشی
ا.ت:این زیادی شیرینه
.
ا.ت:این بده
.
ا.ت:این بو گند میده
.
ا.ت:اوممم بوی عطر تلخ تابستونی واقعن قشنگه
بعد رفتیم کفش بخریم
ا.ت:این نه
.
ا.ت:به لباست نمیاد
.
ا.ت:بی ریخته
.
ا.ت:زیادی درازت نکرده؟
.
ا.ت:اومم رنگشم خوبه..همینو برمیداریم
از پاساژ رفتیم بیرون
جونگ کوک:خب حالا نوبت خریدای توعه
رفتیم پاساژ لباس زنونه..جونگ کوک نشست رو کاناپه و من رفتم لباس پرو کنم
جونگ کوک:تنگه
.
جونگ کوک:کوتاهه
.
جونگ کوک:همه چیت معلومه
.
جونگ کوک:رنگش بی ریخته
.
جونگ کوک:این اصن لباسه؟
.
جونگ کوک:شونه هات زیادی مشخصه
ا.ت:ولی دوسش دارم
جونگ کوک:نه
.
جونگ کوک:این خوبه
موقع خرید جونگ کوک اون لباسی ک خوشم اومده بود رو هم خرید
بعد رفتم لوازم ارایشی
جونگ کوک:من چیزی از اینا سر در نمیارم خودت انتخاب کن
هرچی دم دستم اومد رو ورداشتم
جونگ کوک:یه شبه ورشکستم کردی
ا.ت:خودت خاستی
لوازم رو خرید و بعد رفتیم کفش فروشی
جونگ کوک:این خیلی پاشنش بلنده
.
جونگ کوک:زشته
.
جونگ کوک:با این پات اسیب میبینه
.
جونگ کوک:رنگش ب لباست نمیاد
.
جونگ کوک:خوبه
بلخره خریدامونو کردیم...ساعت ۶ بود.. سوار ماشین شدیم و رفتیم سمت عمارت
ا.ت:خیلی گشنمه
جونگ کوک:بریم خونه ناهار
رسیدیم ب عمارت..از ماشین پیدا شدیم و رفتیم داخل..نصف خریدا دست من بود نصفش دست جونگ کوک..بابای جونگ کوک نشسته بود رو مبل و چنتا پرونده رو داشت نگاه میکرد و بعضی اطلاعات رو وارد لپ تاپش میکرد..همون لحظه مامانم با یه بشقاب ک توش یه لیوان لاته بود اومد
مامان:ا.ت؟
ا.ت:ما..مامان
.
.
.
امیدوارم خوشتون بیاد
پارت بعدی رو ک گذاشتم عکس لباساشون هم میزارم❤🍷
۱۱.۱k
۲۴ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.