ویو ته
ویو ته
انگار نقش بازی کردن بسه باید نحاتش بدم
ات: وای خسته شدم میشه زود تموش کنییییی
وقتی یونا امد ب ات شلیک کنه دستشو گرفتمو تفنگو برداشتم پرتش کردم
یونا: ت تو
ته: زیادی شاخ شدی
ته: تا نکشتمت گمشووووووو( خیلی بیخیالو عادی)
یونا با سرعت باور نکردنی رف بیرونن
رفتم سمت ات رو پام زانو زدم
ات: چه عجبب( با خنده بلند)
ته: تو دیونه اییی ( نمیدونما ولی از این خنده ها که بش میفهمونی واقعا خلی)
ات: پس چیی( بازم خندهه)
چشاش خمار بود و میخندید
پاش پر خونن بوددد از اونجا که پیش من بودو اینجا از پاش خون میومد
ته: پات
ات: پام پام( خنده) پام.....( غش کرد
ته: خونش کم شده بود برا همین از حال رف
ته: کوک
کو: ها
ته: بریم خونت
کوک: چرا اونجا
ته: چون مادر بزرگمیبینه
کوک: حله
ته: پاشین جلو دره روشنش کن منم اتو میارمم
( دوستان تهیونگ مرده زنده ات براش مهم نیس ولی خب میخواد زنده بمونه که مادر بزرگ دارش نزنه)
انگار نقش بازی کردن بسه باید نحاتش بدم
ات: وای خسته شدم میشه زود تموش کنییییی
وقتی یونا امد ب ات شلیک کنه دستشو گرفتمو تفنگو برداشتم پرتش کردم
یونا: ت تو
ته: زیادی شاخ شدی
ته: تا نکشتمت گمشووووووو( خیلی بیخیالو عادی)
یونا با سرعت باور نکردنی رف بیرونن
رفتم سمت ات رو پام زانو زدم
ات: چه عجبب( با خنده بلند)
ته: تو دیونه اییی ( نمیدونما ولی از این خنده ها که بش میفهمونی واقعا خلی)
ات: پس چیی( بازم خندهه)
چشاش خمار بود و میخندید
پاش پر خونن بوددد از اونجا که پیش من بودو اینجا از پاش خون میومد
ته: پات
ات: پام پام( خنده) پام.....( غش کرد
ته: خونش کم شده بود برا همین از حال رف
ته: کوک
کو: ها
ته: بریم خونت
کوک: چرا اونجا
ته: چون مادر بزرگمیبینه
کوک: حله
ته: پاشین جلو دره روشنش کن منم اتو میارمم
( دوستان تهیونگ مرده زنده ات براش مهم نیس ولی خب میخواد زنده بمونه که مادر بزرگ دارش نزنه)
۱۳.۲k
۳۰ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.