(ادامه داستان)
(ادامه داستان)
وصبح شد جیمین گوشی شو ورداشت دید یه پیامک بهش دادن وپیامکودخوند از طرف دوستش بود داشت ازدواج می کرد (سلام جیمین من دارم ازدواج می کنم امشب عروسیم)جیمین نوشت (باشه)رفت ناهار پخت و خورد عصر رفت کت و شلوارش و پوشیدو رفت عروسی و دید سوجین هم اونجاست رفت کنارش -سلام سوجین +سلام جیمین -خیلی به هم میان نع +اره زوج خوبین وبعد عروس و داماد اومدن همه دست زدن بعد چند ساعت عروسی تموم شد جیمین رفت پیش سوجین -می خوای برسونمت +زحمتت می شه-نه بابا +باشه وبعد رسوندش و سوجین گونه ی جیمین رو بوسید و جیمین قرمز شد +خداحافظ -خداحافظ
وصبح شد جیمین گوشی شو ورداشت دید یه پیامک بهش دادن وپیامکودخوند از طرف دوستش بود داشت ازدواج می کرد (سلام جیمین من دارم ازدواج می کنم امشب عروسیم)جیمین نوشت (باشه)رفت ناهار پخت و خورد عصر رفت کت و شلوارش و پوشیدو رفت عروسی و دید سوجین هم اونجاست رفت کنارش -سلام سوجین +سلام جیمین -خیلی به هم میان نع +اره زوج خوبین وبعد عروس و داماد اومدن همه دست زدن بعد چند ساعت عروسی تموم شد جیمین رفت پیش سوجین -می خوای برسونمت +زحمتت می شه-نه بابا +باشه وبعد رسوندش و سوجین گونه ی جیمین رو بوسید و جیمین قرمز شد +خداحافظ -خداحافظ
۳.۱k
۱۰ شهریور ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.