ساشا داشتم باسرعت به سمت دوستام حرکت میکردم که به یه دختر

ساشا داشتم باسرعت به سمت دوستام حرکت میکردم که به یه دختر جوان برخورد کردم وتمام وسیلاش ریخت یهو بهم توپید
آدرینا :ای وای پسر چلمنگ حواست کدوم گوری احمق اع اع
با تعجب بهش نگاه کردم بهم گفت چلمنگ منم دم گوش گفتم تو حواست کجاست که منو دیدی حواست اگه پی نامزدت یا پارتنر بگو من زود میبخشم
دختره باشم غرید
آدرینا :پسره چلمنگ کم بود مغز داری یاچی چطور تویی که پشت بهم خوردی میدیدم ولی فکرکنم توخیلی عجله داری پیش نامزدت که منو ندیدی هول بیشعور چلمنگ
آدرینا
ازجام بلند شدم وبا عصبانیت غیر قابل کنترلی به سمت بیرون فرودگاه حرکت کردم ...
دیدگاه ها (۲)

قسمت ۴ "رمان ملکه یخی و شاهزاده سوار بر اسب سفید آدرینا به س...

🖤

آدرینا:بنده آدرینا مرادی ۱۹ ساله هستم دختری مغرور سرد والبته...

رمان :ملکه یخی و شاهزاده سوار بر اسب سفید 😁😁ساشا :اینجانب س...

بیب من برمیگردمپارت : 77به خونه رفتیم ساعت ۶ عصر بود سریع حا...

رمان ملکه یخی و شاهزاده سوار بر اسب سفید پارت 30آرمیلااز قضا...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط