pآخر
pآخر
سریع خودشو جمع کردو قیافه جدی گرفت
کوک. اینجا چیکار میکنی (جدی)
ات. کجا باشم پس؟
کوک. برو پیش همون پسرت
ات. یااا پسر توعم هستاااا
کوک.....
ات. کوک؟..... کوکی جونم؟..... یاااا با تو عم پسره عنننن(آخرشو عصبی گفت)
کوک. به من میگی عن؟
ات. خب دوساعته صدات میکنم
کوک. دوساعت نیست بیدار شدیدم(پوکر)
ات. حالا هرچی
کوک. ات واقعا دلم برای لبات بدنت و س...
ات. باشه باشه دیگه نگو بیا اولیو انجام بدیم ولی دومی ومخصوصا آخریو نه
کوک. کی به حرف تو گوش میده؟
ات. یعنی میگی حرف من ارزشی نداره؟(عصبی کیوت)
همون لحظه کوک منو بغل کردو کلمو بوسید..
کوک. ارزش نداره؟..... آخرین بارت باشه همچین حرفیو به زبون میاری جئون ات
لبخند محوی روی لبم نشست..
که کوک منو از بغلش درآورد شروع کرد به بوسیدنم... منم همراهی میکردم بعد2مین(گایز من تو یه فیک خوندم نوشته بود40مین!!!چطوری آخه خفه نشدن) از هم جدا شدیم... پیشونمون رو بهم نزدیک کردیم و نفس نفس میزدیم کوک منو روی تخت انداختو...(اسمات)
با صدای گریه یوجین از خواب پریدم....
که دیدم کوک نیست کجاست یعنی؟!
به سمت اتاق یوجین رفتم...
که با صدای کوک سر جام وایستادم و به حرفاش گوش میکردم
کوک. پسر قشنگم آروم... هوفففف مامانت خوابیده خستس انقدر اذیتش نکن دیگه... لا لا لا عهههه بخواب دیگه... نکنه گشنته؟.... ای خداااا ای کاش ممه داشتم... الان میبرم مامانی بهت شیر بده...
سریع دوییدم تو اتاق و روی تخت خودمو به خواب زدم...
کوک. صدای قدم شنیدم توهم میزنم دیگه.... ببین پسر خوابیده مامانت... به سمتم امدو روی تخت نشست پیراهنمو بالا داد چون زیرش هیچی نپوشیده بودم راحت میتونست کارشو انجام بده بچه رو گذاشت رو تختو به سینم نزدیک اونم شروع کرد به میکیدن...
کوک. پیروز شدم
روی پیشونیه بچه بوسه ای گذاشتو داشت نردیکم میشد که خندم گرفت
کوک. تو بیداری؟!!!
ات. اره
کوک. از کی؟
ات. از وقتی که ممه میخواستی(خنده)
کوک. یاااا نخند خب تو خسته میشی بعدشم این دوتا ماله منه بچه به مدت خیلی کوتاهی ازم قرض گرفته اره
ات. اره مثلا 2سال
کوک. نمک نپاش رو زخمم
رفتم یکم جلو و در گوشش گفتم...
ات. ولی توعم میتونی داشته باشیش
کوک. لبخند خرگوشی
ات. اینطوری نخند دلم رفت...
کوک. (خنده)
ات. زندگیمون خیلی تهش قشنگ شد...
"پایان"
خب گایز امیدوارم خوشتون امده باشه... پایان غمگینش اینطوری بود که ات مافیا میشود و باکوک دشمن ولی کوک تو یکی از درگیری هاش تیرمیخوره به قلبش و دکتر میگین به احیا قلب نیاز داره ات هم قلبشو بهش میده و میمیره و کوک سر قبرشم همون طوری که وقتی ات مثلا مرده بود میمونه ولی اونم از اثر سرما زیاد اونجا میمیره بخاطر همنی اسم فیکو گذاشته بودم هدیه من به
تو....
سریع خودشو جمع کردو قیافه جدی گرفت
کوک. اینجا چیکار میکنی (جدی)
ات. کجا باشم پس؟
کوک. برو پیش همون پسرت
ات. یااا پسر توعم هستاااا
کوک.....
ات. کوک؟..... کوکی جونم؟..... یاااا با تو عم پسره عنننن(آخرشو عصبی گفت)
کوک. به من میگی عن؟
ات. خب دوساعته صدات میکنم
کوک. دوساعت نیست بیدار شدیدم(پوکر)
ات. حالا هرچی
کوک. ات واقعا دلم برای لبات بدنت و س...
ات. باشه باشه دیگه نگو بیا اولیو انجام بدیم ولی دومی ومخصوصا آخریو نه
کوک. کی به حرف تو گوش میده؟
ات. یعنی میگی حرف من ارزشی نداره؟(عصبی کیوت)
همون لحظه کوک منو بغل کردو کلمو بوسید..
کوک. ارزش نداره؟..... آخرین بارت باشه همچین حرفیو به زبون میاری جئون ات
لبخند محوی روی لبم نشست..
که کوک منو از بغلش درآورد شروع کرد به بوسیدنم... منم همراهی میکردم بعد2مین(گایز من تو یه فیک خوندم نوشته بود40مین!!!چطوری آخه خفه نشدن) از هم جدا شدیم... پیشونمون رو بهم نزدیک کردیم و نفس نفس میزدیم کوک منو روی تخت انداختو...(اسمات)
با صدای گریه یوجین از خواب پریدم....
که دیدم کوک نیست کجاست یعنی؟!
به سمت اتاق یوجین رفتم...
که با صدای کوک سر جام وایستادم و به حرفاش گوش میکردم
کوک. پسر قشنگم آروم... هوفففف مامانت خوابیده خستس انقدر اذیتش نکن دیگه... لا لا لا عهههه بخواب دیگه... نکنه گشنته؟.... ای خداااا ای کاش ممه داشتم... الان میبرم مامانی بهت شیر بده...
سریع دوییدم تو اتاق و روی تخت خودمو به خواب زدم...
کوک. صدای قدم شنیدم توهم میزنم دیگه.... ببین پسر خوابیده مامانت... به سمتم امدو روی تخت نشست پیراهنمو بالا داد چون زیرش هیچی نپوشیده بودم راحت میتونست کارشو انجام بده بچه رو گذاشت رو تختو به سینم نزدیک اونم شروع کرد به میکیدن...
کوک. پیروز شدم
روی پیشونیه بچه بوسه ای گذاشتو داشت نردیکم میشد که خندم گرفت
کوک. تو بیداری؟!!!
ات. اره
کوک. از کی؟
ات. از وقتی که ممه میخواستی(خنده)
کوک. یاااا نخند خب تو خسته میشی بعدشم این دوتا ماله منه بچه به مدت خیلی کوتاهی ازم قرض گرفته اره
ات. اره مثلا 2سال
کوک. نمک نپاش رو زخمم
رفتم یکم جلو و در گوشش گفتم...
ات. ولی توعم میتونی داشته باشیش
کوک. لبخند خرگوشی
ات. اینطوری نخند دلم رفت...
کوک. (خنده)
ات. زندگیمون خیلی تهش قشنگ شد...
"پایان"
خب گایز امیدوارم خوشتون امده باشه... پایان غمگینش اینطوری بود که ات مافیا میشود و باکوک دشمن ولی کوک تو یکی از درگیری هاش تیرمیخوره به قلبش و دکتر میگین به احیا قلب نیاز داره ات هم قلبشو بهش میده و میمیره و کوک سر قبرشم همون طوری که وقتی ات مثلا مرده بود میمونه ولی اونم از اثر سرما زیاد اونجا میمیره بخاطر همنی اسم فیکو گذاشته بودم هدیه من به
تو....
۹.۲k
۰۸ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.