~love me right~
~love me right~
ep⇨12
موهامو شونه کردمو سفت بستم.هنوز خجالت زده بودم لوهان منو اونطوری دیده
اوفی کشیدمو به خودم تو آینه نگاه کردم
-واااای آخه چراااااااااااااااااا دارمممممممممم دیووووووونههههههههههه میشمممممممممم.
وای اومدن به اینجا خیلی بده روز اول اون از بکهیون روز دوم از لوهان
10 روز بعدم حتما جلوی همشون آبروم میره
زدم تو کلم-آخه چرا چرا درو قفل نکردی چرااااااااا.
صدای در زدن اومد.رفت سمت در-هوم؟
&چانم...چانیول
درو باز کردم-بله؟
&اوممم من یه تیکه ی رقصو قاطی کردم...میشه کمکم کنی.
-بیا تو.
نشست رو صندلی.دست به سینه نگاش کردم-خوب کجاش؟
گوشیشو در اوردو بلند شد اومد نزدیکم
عکس منو بکهیون بود چشمام گرد شد
با صدای آرومی گفت&راستش معلم....آه نه....هانا به نظرت اینو پخش کنم چی میشه
لبامو گاز گرفتم و دقت کردم فاصلمون کمه.
نباید کم میوردم لبخند زدمو ریلکس نگاش کردم
-من که معروف نیسم تو داری دوستتو خراب میکنی اگه قصدت تهدید کردنه...برو بیرون که حال ندارم
&آ...
-آه راستی زود صمیمی نشو من معلمتم.
&اگه من بگم تو این دختری فک میکنی رئیس لی زندتون میزاره؟تو و بکهیونو؟
یاد حرفای هیوشین افتادم.
-رییس لی پدرخوندمه فک نکنم کاری باهام داشته باشه
چشاش گرد شد&چییییییی واقعاااا؟
الان فرصت خوبی بود گوشیشو قاپ بزنم
گوشیو از دستش گرفتم اومدم در برم از پشت گرفتتم
&کجا کجا گوشیمو بدههههه
سعی میکردم پاکش کنم ولی هی دستشو میورد جلوی چشمام
گوشیشو ازم گرفت
-بدش به مننننننننن
&نوچچچچ نوچچچچچ
دست درازشو برد بالا
هی میپریدم بالا تا بگیرمش
-چانیول میزنم میکشمتااااا
&جون من؟؟؟تویه کوچولوووووو
جیغ بلندی کشیدم-بدشششش به مننننننن
صدای پا اومد
به پشتم نگاه کردم.چند نفرشون اومده بودن جلو درو نگاه میکردن
اوفی کشیدم -چی میخای؟
چانیول پوزخند زدو نگام کرد&مقدمه پچینی کنم یا حرف اصلیو بزنم
-اصلیه
&باید کلفتمون بشی^O^
همه خندیدن
چپ چپ نگاش کردم-فکرشم نکن<(`^´)>
چانیول:اوکی...اینستا گرام آهااان خوب این عکس شکار شده از معلم دخترمون که نوزده سالشه و تو خونه ی ما زندگی میکنه و بیون بکهیون.این خانم دوست من رو اغفال کرده
آهااان الان میزارمش
-باشه...قبول ولی من سر درسم سخت گیرم نبینم بی احترامی کنید حالا....برید بیرون
سوهو:وای خدا
سهون:هانا من گشنمه میشه غذا درست کنی
لبامو گاز گرفتم
سوهو و لی و چن سرشونو به نشونه تاسف تکون دادنو رفتن.
چانیول دستاشو گذاشت رو شونه م و لبخند بامزه ای زد&کیم هانااااا من کیمچی میخوامممممم بیا بریم آشپزخونه هوممم؟
هلم دادو از وسط پسرا ردم کرد.دی او تو آشپزخونه بودو داشت کتاب میخوند.با دیدنم تعجب کرد.
-ولم کن
&خوب به مقصد رسیدیم فایتینگ آجوما
اخم کردم-هییییی من آجوماتمممم؟
دی او:چانیول...احترام بذار
&خیلی خوب من میرم
////دی او هی میخاست کمکم کنه ولی من نمیذاشتم.بلاخره کیمچی آماده شد.
خسته شده بودم بدون اینکه چیزی بگم رفتم سمت اتاقم و درشو محکم کوبیدم و قفلش کردم
وای خدایا من شاید یه هفته هم نتونم دووم بیارم.
وای دارم دیوونه میشم
♔لوهان♔
سهون:لوهاااانی بیا ناهاااارررررر کیمچی داریمممممم
تعجب کردم-سهونی الان رامنو با کیمچی اشتباه میگیری آه واقعا که
بعد زدم زیر خنده.
پوکر نگام کرد:بیا پایین هانا درست کرده.
-ک...کی ...ه...هانا؟
خندید:خوب حقم داری تعجب کنی بیا تا از دهن نیوفتاده
رفتو درو بست.
تو آینه به خودم نگاه کردمو موهامو درست کردم.درو باز کردمو اومدم بیرون
دستمو کردم تو جیبمو تند تند از پله ها اومدم پایین
همه داشتن دعوا میکردن.سوهو:هییییسسسس به همه میرسه
همه نشستن سرجاشون به دور بر نگاه کردم خودش نبود.
نشستم رو صندلی و چوبمو برداشتم و مشغول خوردن شدم
به صندلی خالیش زل زدم.
گوشی یکی زنگ خورد ولی من هنوز به صندلی نگاه میکردم
دی او:هیوشینه هیسسسس ینی چیکار داره
#lovemeright
ep⇨12
موهامو شونه کردمو سفت بستم.هنوز خجالت زده بودم لوهان منو اونطوری دیده
اوفی کشیدمو به خودم تو آینه نگاه کردم
-واااای آخه چراااااااااااااااااا دارمممممممممم دیووووووونههههههههههه میشمممممممممم.
وای اومدن به اینجا خیلی بده روز اول اون از بکهیون روز دوم از لوهان
10 روز بعدم حتما جلوی همشون آبروم میره
زدم تو کلم-آخه چرا چرا درو قفل نکردی چرااااااااا.
صدای در زدن اومد.رفت سمت در-هوم؟
&چانم...چانیول
درو باز کردم-بله؟
&اوممم من یه تیکه ی رقصو قاطی کردم...میشه کمکم کنی.
-بیا تو.
نشست رو صندلی.دست به سینه نگاش کردم-خوب کجاش؟
گوشیشو در اوردو بلند شد اومد نزدیکم
عکس منو بکهیون بود چشمام گرد شد
با صدای آرومی گفت&راستش معلم....آه نه....هانا به نظرت اینو پخش کنم چی میشه
لبامو گاز گرفتم و دقت کردم فاصلمون کمه.
نباید کم میوردم لبخند زدمو ریلکس نگاش کردم
-من که معروف نیسم تو داری دوستتو خراب میکنی اگه قصدت تهدید کردنه...برو بیرون که حال ندارم
&آ...
-آه راستی زود صمیمی نشو من معلمتم.
&اگه من بگم تو این دختری فک میکنی رئیس لی زندتون میزاره؟تو و بکهیونو؟
یاد حرفای هیوشین افتادم.
-رییس لی پدرخوندمه فک نکنم کاری باهام داشته باشه
چشاش گرد شد&چییییییی واقعاااا؟
الان فرصت خوبی بود گوشیشو قاپ بزنم
گوشیو از دستش گرفتم اومدم در برم از پشت گرفتتم
&کجا کجا گوشیمو بدههههه
سعی میکردم پاکش کنم ولی هی دستشو میورد جلوی چشمام
گوشیشو ازم گرفت
-بدش به مننننننننن
&نوچچچچ نوچچچچچ
دست درازشو برد بالا
هی میپریدم بالا تا بگیرمش
-چانیول میزنم میکشمتااااا
&جون من؟؟؟تویه کوچولوووووو
جیغ بلندی کشیدم-بدشششش به مننننننن
صدای پا اومد
به پشتم نگاه کردم.چند نفرشون اومده بودن جلو درو نگاه میکردن
اوفی کشیدم -چی میخای؟
چانیول پوزخند زدو نگام کرد&مقدمه پچینی کنم یا حرف اصلیو بزنم
-اصلیه
&باید کلفتمون بشی^O^
همه خندیدن
چپ چپ نگاش کردم-فکرشم نکن<(`^´)>
چانیول:اوکی...اینستا گرام آهااان خوب این عکس شکار شده از معلم دخترمون که نوزده سالشه و تو خونه ی ما زندگی میکنه و بیون بکهیون.این خانم دوست من رو اغفال کرده
آهااان الان میزارمش
-باشه...قبول ولی من سر درسم سخت گیرم نبینم بی احترامی کنید حالا....برید بیرون
سوهو:وای خدا
سهون:هانا من گشنمه میشه غذا درست کنی
لبامو گاز گرفتم
سوهو و لی و چن سرشونو به نشونه تاسف تکون دادنو رفتن.
چانیول دستاشو گذاشت رو شونه م و لبخند بامزه ای زد&کیم هانااااا من کیمچی میخوامممممم بیا بریم آشپزخونه هوممم؟
هلم دادو از وسط پسرا ردم کرد.دی او تو آشپزخونه بودو داشت کتاب میخوند.با دیدنم تعجب کرد.
-ولم کن
&خوب به مقصد رسیدیم فایتینگ آجوما
اخم کردم-هییییی من آجوماتمممم؟
دی او:چانیول...احترام بذار
&خیلی خوب من میرم
////دی او هی میخاست کمکم کنه ولی من نمیذاشتم.بلاخره کیمچی آماده شد.
خسته شده بودم بدون اینکه چیزی بگم رفتم سمت اتاقم و درشو محکم کوبیدم و قفلش کردم
وای خدایا من شاید یه هفته هم نتونم دووم بیارم.
وای دارم دیوونه میشم
♔لوهان♔
سهون:لوهاااانی بیا ناهاااارررررر کیمچی داریمممممم
تعجب کردم-سهونی الان رامنو با کیمچی اشتباه میگیری آه واقعا که
بعد زدم زیر خنده.
پوکر نگام کرد:بیا پایین هانا درست کرده.
-ک...کی ...ه...هانا؟
خندید:خوب حقم داری تعجب کنی بیا تا از دهن نیوفتاده
رفتو درو بست.
تو آینه به خودم نگاه کردمو موهامو درست کردم.درو باز کردمو اومدم بیرون
دستمو کردم تو جیبمو تند تند از پله ها اومدم پایین
همه داشتن دعوا میکردن.سوهو:هییییسسسس به همه میرسه
همه نشستن سرجاشون به دور بر نگاه کردم خودش نبود.
نشستم رو صندلی و چوبمو برداشتم و مشغول خوردن شدم
به صندلی خالیش زل زدم.
گوشی یکی زنگ خورد ولی من هنوز به صندلی نگاه میکردم
دی او:هیوشینه هیسسسس ینی چیکار داره
#lovemeright
۴.۷k
۲۵ اسفند ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۱۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.