THE NAME
THE NAME...
«صبح زود در کتاب فروشی قدیمی»
🖤💋...
.
.
نامجون و آرا هر هفته صبحهای شنبه به یک کتابفروشی قدیمی در محلهی بوکچون میرن. اون روز، نامجون یه کتاب شعر عاشقانه پیدا میکنه و بیصدا شروع میکنه به خوندن چند خط برای آرا.
آرا با لبخند گوش میده و میگه:
> «تو حتی وقتی شعر نمینویسی، صدات خودش شعره.»
نامجون لبخند میزنه، دستش رو میگیره و میگه:
> «هر واژهای که مینویسم، یه تکه از توئه.»
🖤💋...
نوشته شده به کمک هوش مصنوعی...
🖤💋...
@w.h.s.scenario.2025
«صبح زود در کتاب فروشی قدیمی»
🖤💋...
.
.
نامجون و آرا هر هفته صبحهای شنبه به یک کتابفروشی قدیمی در محلهی بوکچون میرن. اون روز، نامجون یه کتاب شعر عاشقانه پیدا میکنه و بیصدا شروع میکنه به خوندن چند خط برای آرا.
آرا با لبخند گوش میده و میگه:
> «تو حتی وقتی شعر نمینویسی، صدات خودش شعره.»
نامجون لبخند میزنه، دستش رو میگیره و میگه:
> «هر واژهای که مینویسم، یه تکه از توئه.»
🖤💋...
نوشته شده به کمک هوش مصنوعی...
🖤💋...
@w.h.s.scenario.2025
- ۷۷۶
- ۱۹ مرداد ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط